جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ

مقالات،درمورد امام علی(ع)

در ادامه مطلب چندین مقاله بسیار زیبا در مورد امام علی(ع) آمده است.


زندگانی امیرمؤمنان علی(علیه السلام)ــ(1)


 

نویسنده: دکتر سید جعفر شهیدی




 

چکیده
 

امام علی بن ابی طالب به قول قالب در روز سیزدهم رجب دیده بر جهان گشود. تربیت او را رسول خدا عهده دار گردید. علی در اسلام از دیگران پیشی گرفت و اولین یاور پیامبر اسلام گردید. او در زمان فتنه قریش بر بستر پیامبر قرار گرفت و جان شیرین را در راه پیامبر به خطر افکند تا پیامبر فصل هجرت را بیاغازد. از این پس، همواره در کنار پیامبر بود. در غالب جنگ ها شرکت کرد که سرآمد آنها، جنگ خندق و خیبر است. سال هشتم هجری، سال فتح مکه، بر دوش پیامبر به پاکسازی کعبه از بتان جاهلیت پرداخت. رسول خدا (ص) دو ماه پس از سفر حج به دیدار معبود شتافت؛ در حالی که علی وعده ای از خواص در تجهیز پیامبر بودند، گروهی در سقیفه در فکر حکومت به سر می بردند.
در اسلام مراسم خاکسپاری از اهّم امور است سؤال اینجاست که چرا مسلمانان برای درک فضیلت تجهیز رسول خدا گرد نیامدند؟
بهرحال جدال بالا گرفت و ابوبکر بر مسند خلافت تکیه زد. از این پس کسی به علی روی خوش نشان نداد یا اگر داد دل و زبانش یکی نبود. در آن روزگار تنها کسی که به یاری سنت رسول پرداخت دخت گرامش بود که او نیز چندی نپایید و بدین ترتیب غمی بر غمهای علی (ع) افزود.
پس از رحلت پیامبر(ص) بیشتر قبایل و نو مسلمانان به آیین جاهلیت بازگشتند، چرا که ترک آیین پدران و پرداخت زکات را بر نمی تافتند. اما هوش مندان قریش از جمله ابوسفیان می دانستند که زمان حکومت قبیله ای به سرآمده و باب اسلام هرگز بسته نخواهد شد. لذا ابوسفیان وقت را غنیمت شمرد، نزد علی آمد و دم از هواخواهی او زد. علی (ع) که از نیت او خبر داشت، دانست که باید سکوت کند و با خلفا مدارا نماید. او خلافت را حق می دانست، اما دین و وحدت مسلمانان را از آن واجب تر می پنداشت.
امام(ع) در سال های گوشه نشینی به جمع آوری قرآن پرداخت و پیوسته مسلمین را به خواندن و درک مفاهیم قرآن فرا می خواند.
دوران ابوبکر به سرآمد و دوران عمر و عثمان نیز؛ عثمان به دلیل فساد اقتصادی و تبعیضهای ناروا خود را به دام توطئه شورشیان انداخت. گرچه امام(ع) تا آخرین لحظات از او حمایت کرد ولی شورشیان تاب نیاوردند و او را به قتل رساندند و ازین پس مردم از هر جهت به سوی امام(ع) هجوم آوردند و خلافت را به او تحمیل کردند.
طی 25 سال گذشته هیچ سالی مناسب تر از این سال برای خلافت امام نمی نمود. بسیاری از ارزشها دگرگون شده، احکام الهی معطل مانده، و بیت المال به جای ناحق رفته بود و آداب جاهلی بر مردم مسلط گشته بود.
امام(ع) پس از فراغت از بیعت، عاملان خود را به سوی بلاد اسلامی گسیل داشت، اما چندان با توفیق روبرو نشد. مدینه هم چندان موافق با رأی امام پیش نمی رفت. از مخالفان که بگذریم برخی از موافقان هم چشم به دنیا داشتند، دم از مخالفت زدند. از جمله طلحه و زبیر به همراه ام المؤمنین عایشه (که از امام دل خوش نداشت) آنان پایگاه مقاومتی را در مکه بر علیه مرکز حکومت فراهم آوردند؛ و آهنگ بصره نمودند؛ و بدین ترتیب مقدمات جنگ جمل فراهم آمد. امام (ع) ناچار روانه ی عراق گردید؛ جنگ بین سپاهیان در گرفت و سپاه امام فائق آمد در این نبرد طلحه و زبیر کشته و شتر و کجاوه عایشه بر زمین نشست. با افتادن شتر که پرچم مینمود کار جنگ پایان یافت و بدین ترتیب 6000 تا 10000 تن از مسلمین جان باختند. امام (ع) عایشه را با احترام به همراه چهل زن راهی مدینه کرد و خود راهی کوفه شد.
از دیگر موانع امام(ع) معاویه پسر ابوسفیان بود. امام(ع) جریر را به قصد بیعت نزد او فرستاد. معاویه به بهانه های واهی او را در شام معطل کرد و سرآخر ناکام نزد امام بازگشت. بدین ترتیب مقدمات جنگ صفین فراهم گردید، که با فتنه عمر پسر عاص کار به حکمیت کشید، و در داستان حکمیت با زیرکی عمر ماجرا به سود معاویه رقم خورد، و آنچه امام(ع) کوفیان را از آن بیم می داد به وقوع پیوست. این قضیه مقدمه ی ظهور خوارج بود.
داستان خوارج و جنگ نهروان از شگفت انگیزترین و دردناکترین حوادث دوران خلافت علی (ع) است. آنان نه در پی حکومت، و نه دیده بر خلافت داشتند. بعض آنان شب زنده داری و قاری قرآن بودند؛ و بیشتر آنان آگاه بر فضایل امام(ع) بودند. در هر صورت در نهروان از سپاه امام بیش از ده تن کشته نشد، و از آنان جز ده تن باقی نماند.
از این پس هر چه امام(ع) کوفیان را به نبرد با شامیان فراخواند، کوتاهی کردند و از فرمان امام روی برتافتند. سال های 39 و 40 هجرت برای امام (ع) سال های پررنجی بود. معاویه با نیرنگ توانست بر سرزمین مصر چیره شود مصر در آنزمان به لحاظ موقعیت سیاسی بسیار مهم بود، بدین ترتیب معاویه گامی دیگر به آرزوی خود نزدیکتر شد.
امام (ع) از سویی گستاخی معاویه را میدید و از دیگر سوی سستی مردم خود را؛ خون دل میخورد و به خدا شکایت می برد.
سرانجام امام(ع) با توطئه خوارج به شهادت رسید. در اینکه علی (ع) در شب نوزدهم ماه رمضان به دست ابن ملجم ضربت خورد تردیدی نیست؛ اما آیا کشنده ی او فقط مردی خارجی بود؟ جای تردید است.
ریشه این توطئه را ابتدا در کوفه و نزد اشعث پسر قیس که از امام کینه بر دل داشت، و سپس در دمشق باید جستجو کرد. البته از داستان ساختگی زنی به نام قطام که به این داستان پیوند خورده تا چهره توطئه گران اصلی را پوشش دهد نیز نباید غافل ماند.
امیرمؤمنان، علی(ع)، فرزند ابوطالب، و جدّ او عبدالمطلب پسر هاشم است و هاشم پسر عبدمناف. خاندان هاشم شاخه ای از عبدمناف اند و شاخه ی دیگر آن بنی عبدشمس، نیای امویان است. هر دو خاندان از قریش اند. خاندان هاشم در قریش به بزرگواری و گشاده دستی شناخته بودند؛ هر چند مکنتی چون خاندان عبدشمس نداشتند.
مادرش فاطمه، دختراسد بن هاشم بن عبد مناف است. فاطمه چندی تربیت رسول خدا را عهده دار بود و برای او چون مادر می نمود. رسول خدا پیوسته او را گرامی می داشت و چون درگذشت، او را در پیراهن خود کفن کرد.
کنیه ی مشهور او ابوالحسن و لقب هایش فراوان است. از آن لقب ها آنچه در میان ایرانیان شهرت دارد اسدالله و حیدر است. لقب اسدالله را رسول خدا(ص) بدو داد و مادرش وی را حیدر خواند، و حیدر در لغت عرب به معنای شیر است.
علی(ع) در خانه ی کعبه به دنیا آمد و این شرافت تنها نصیب آن حضرت شده است. ولادت او را روز جمعه، سیزدهم رجب، یا بیست و سوم آن ماه و بعضی نیمه ی شعبان نوشته اند.
تربیت علی(ع) در کنار رسول خدا(ص) انجام گرفت. ابوطالب که در کودکی سرپرستی محمّد(ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عیال بسیار داشت. قریش را سالی سخت پدید آمد. محمّد(ص) عموی خود، عباس را گفت: «برادرت ابوطالب نان خور فراوان دارد و چنین که می بینی، مردم در سختی به سر می برند. بیا نزد او برویم و از آنان بکاهیم. من از برادران او یکی را برمی دارم، تو هم یکی را، و سرپرست آنها می شویم». عباس پذیرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در میان نهادند. ابوطالب گفت: «عقیل را برایم بگذارید و هر چه خواهید، بکنید». محمّد(ص) علی(ع) و عباس جعفر را گرفت. از این رو علی(ع) در خانه ی محمّد(ص) و در دامان او پرورده شد و خود در این باره چنین گوید:
«در پی او بودم، چنان که شتر بچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای برپا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت».
هرچه بیشتر می بالید، رسول خدا بیشتر به او می پرداخت و بر تربیت او می افزود، و او در این باره چنین فرموده است:
«آنگاه که کودک بودم، مرا در کنار خود نهاد و بر سینه ی خویشم جای داد و مرا در بستر خود می خوابانید؛ چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید».
هنگامی که رسول خدا در کوه حرا به رتبت پیمبری مشرف گردید و به خانه بازگشت، در خانه ی او خدیجه، علی و زید، پسر حارثه، به سر می بردند. او حالت و رسالت خود را پیش از آن که به دیگران بگوید به این سه تن گفت و هر سه، بی هیچ و چرا بدو گرویدند. باور داشتنی است که علی(ع) نخستین مرد در پذیرفتن دین اسلام باشد. او در این باره چنین می گوید:
«هر سال در حرا خلوت می گزید. من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی راه نیافته بود. من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم».
و در جای دیگر می گوید:
«هیچ کس پیش از من به پذیرفتن حق نشتافت و چون من صله ی رحم و افزودن در بخشش و کرم نیافت».
درآغاز اسلام، خواندن مردم به اسلام پنهانی بود. این مدت را سه سال نوشته اند و چون آیه ی «و أنذر عشیرتک الاقربین» نازل شد، پیغمبر(ص) به علی(ع) گفت: «خدا مرا فرموده است خویشاوندان نزدیکم را به پرستش او بخوانم. گوسفندی بکش و صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن».
علی(ع) چنان کرد. در آن روز چهل تن، یا نزدیک به چهل تن، از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگی از آن خوردنی سیر شدند؛ اما همین که رسول خدا(ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «ای فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم کسی از عرب برای مردم خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آورده ام».
آنگاه رسالت خویش را به خویشاوندان رساند و گفت: «کدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر و وصیّ من و خلیفه ی من در میان شما باشد؟» همه خاموش ماندند. علی(ع) گفت: «ای فرستاده ی خدا، آن منم».
پیغمبر(ص) فرمود: «این وصیّ من و خلیفه ی من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او فرمان برید». از این رو علی(ع) به جانشینی و وصایت رسول خدا(ص) گماشته شد.
قریش، یا دست کم سران آن، از این که محمّد(ص) مردم را به خدای یگانه می خواند، بیمی نداشتند؛ چرا که بتان از روی اعتقاد ارزشی نمی نهادند؛ اما در میان آنچه پیغمبر از زبان وحی بر مردم می خواند، آیه هایی بود که از آن می ترسیدند و آن را برای ثروت خود تهدیدی می دیدند؛ سفارش یتیمان، سخت نگرفتن بر بردگان، پرهیز از اندوختن مال و رعایت حال عیال. چنین کاری پذیرفتنی نیست. چه باید کرد؟ تا محمّد کشته نشود، این شعله خاموش نخواهد شد؛ اما اگر او را بکشند، بنی هاشم خون خواه اویند و هر خانواده از آنها با خانواده هایی پیوند دارد؛ درگیری میان قریش پدید می آید و آرامش به هم می خورد. راهی دیگر باید جست.
سران خانواده ها در دارالنَّدوه که مجلس شورای آنان بود، گرد آمدند. پس از گفت و گوی بسیار، همگان بر این اقدام یک سخن شدند که از هر قبیله جوانی چابک بگزینند و هر یک از آنان شمشیری برنده در دست گیرد، شب هنگام بر محمّد(ص) درآیند و به یکبار شمشیر خود بر او زنند تا تنی خاص کشنده ی او نباشد. چون چنین کنند، بنی هاشم نمی توانند با همه ی قبیله ها درافتند؛ ناچار به خون بها گردن می نهند.
جبرئیل رسول خدا را آگهی داد که باید این شب در بستر خود نخوابی. رسول خدا، علی(ع) را گفت:
«در جای من بخواب و به تو آسیبی نخواهد رسید».
علی(ع) پرسید: «اگر من جای تو بخوابم، تو در امان خواهی ماند».
گفت: «بلی»
علی(ع) لبخندی برآورد وسجده گزارد. آیه ی «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله».
درباره ی علی(ع) در این حادثه نازل شد.
رسول خدا(ص) اندکی پس از آن که به مدینه رسید، ابوواقد لیثی را با نامه ای به مکه فرستاد و از علی(ع) خواست به یثرب آید.
علی(ع) با فاطمه(س)، دختر پیغمبر(ص)، و فاطمه مادر خود و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب، که مورخان از آنان به «فواطم» تعبیر می کنند، روانه ی مکه شد. در میان راه، گروهی ازمشرکان مکه راه را بر او گرفتند. علی(ع) با آنان درافتاد و یکی از آنان را که جناح، مولای حرب بن امیه بود، از پای در آورد. مانده ی آنان پراکنده شدند و علی(ع) با همراهان سالم به یثرب درآمد.
از این پس، علی(ع) پیوسته در کنار رسول خدا به سر می برد و در جنگ هایی که تاریخ نویسان آن را غزوه می نامند، شرکت داشت. در غزوه ی بدر که در سال دوم هجرت رخ داد، بزرگان قریش به قصد سرکوب مردم مدینه هماهنگ شدند و جنگ میان آنان در گرفت. مشرکان مکه سخت شکست خوردند و با آن که نیروی آنان سه برابر نیروی مدینه بود، بیش از هفتاد تن از آنان کشته شدند و همین اندازه هم اسیر گردید. علی(ع) در این جنگ چند تن از سران مشرکان را از پا درآورد. او در یادآوری این روز چنین می گوید:
«من در خردی بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مضر را هلاک ساختم. شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندی ام با او در چه نسبت است».
نبرد بدر، چنان که نوشته شد، به پیروزی مسلمانان پایان یافت و آرامشی درمدینه پدید آمد. زهرا(س)، دختر پیغمبر(ص)، در خانه ی پدر به سر می برد. ابوبکر و عمر، یکی پس از دیگری خواستگاری او آمدند؛ اما رسول خدا(ص) نپذیرفت. آن دو و نیز مردمی از انصار علی(ع) را گفتند: «فاطمه را خواستگاری کن».
علی(ع) به خانه ی رسول خدا(ص) رفت. پیغمبر(ص) پرسید: «پسر ابوطالب برای چه آمده است؟»
ــ «برای خواستگاری فاطمه».
ــ «مرحبا و اهلاً! مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان نداده ام. من بدانها گفتم این کار به اذن خدا بوده است».(1)
جنگ احد در سال سوم هجرت رخ داد. ابوسفیان که می خواست شکست جنگ بدر را جبران کند، با سه هزار مرد و دویست اسب و هزار شتر روی به مدینه آورد. رسول(ص) می خواست شهر حالت دفاعی به خود بگیرد. در شورای جنگی، جوانان پرشور اکثریت داشتند و تصمیم به حمله گرفتند. پیش از آغاز جنگ، عبدالله بن ابی که با پیغمبر(ص) به حالت نفاق به سر می برد، با سیصد تن از مردم خود بازگشت. در آغاز نبرد، سپاه مکه عقب نشست و مردم مکه دست به گردآوری غنیمت گشودند. دسته ی تیرانداز هم که مأمور نگهبانی درّه بود، برای به دست آوردن غنیمت، موضع خود را ترک گفت. خالد، پسر ولید، که در پی فرصت بود، حمله آورد و سپاه مدینه از دو سو در محاصره ماند. گروهی از سست ایمانان از گرد پیغمبر(ص) پراکنده شدند. بعضی بانگ برداشتند محمّد(ص) کشته شد. در چنین وقت، علی(ع) در کنار پیغمبر(ص) بود؛ او را از زمین برداشت و مهاجمان را از او دور ساخت. لشکریان چون از زنده بودن رسول(ص) مطمئن شدند، بازگشتند. از آن سو ابوسفیان دست از جنگ کشید و با وعده ی پیکار سال دیگر از احد بازگشت.
رسول خدا(ص) علی(ع) را گفت : «پی اینان برو و ببین اگر شتران خود را سوار شدند و اسب ها را یدک کردند، به مکه می روند، و اگر اسب ها سوارشدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند».
علی(ع) بازگشت و گفت: «بر شترها سوار شدند و اسبها را یدک کردند و راه مکه را پیش گرفتند».
ابوسفیان آنچه را می خواست، در جنگ بدر و احد به دست نیاورد؛ در نتیجه اهمیتی را که در دیده ی بزرگان قریش داشت، از دست داد. ناچار برای جبران شکست ها، سپاهی بزرگ تهیه دید و چون سپاه از قبیله های گوناگون فراهم شد، احزاب نام گرفت.
یهودیان بنی نضیر که به خیبر رفته بودند، همچنین یهودیان بنی قریظه با قریش متحد شدند. شمار سپاهیان مکه را میان هفت تا ده هزار تن نوشته اند. دراین جنگ، مدینه حالت دفاعی به خود گرفت و به پیشنهاد سلمان فارسی گرداگرد شهر را خندق کردند. عمروبن عبدود که دلیری نام دار بود، به همراهی عکرمه، پسر ابوجهل، بر آن شدند که از خندق عبور کنند. عمرو از سپاه مدینه هم نبرد خواست؛ اما هیچ کس جرأت درافتادن با او را نداشت. علی(ع) به جنگ او رفت. چون با وی رو به رو شد، او را ضربتی نزد. کسانی که نزد پیغمبر(ص) بودند و از دور می نگریستند، خرده گرفتند؛ پنداشتند علی(ع) ترسیده است. حذیفه به دفاع از این کسان برخاست. پیغمبر(ص) فرمود: «حذیفه! بس کن؛ علی خود سبب آن را خواهد گفت».
علی(ع) عمرو را از پای درآورد و نزد رسول خدا آمد. پیغمبر(ص)پرسید: «چرا هنگامی که با او رو به رو شدی، او را نکشتی؟»
گفت: «مادرم را دشنام داد و برچهره ام آب دهان انداخت. ترسیدم اگر او را بکشم، برای خشم خودم باشد؛ او را واگذاشتم تا خشمم فرونشست، سپس او را کشتم».
از علی(ع) چند بیت درباره ی این جنگ نوشته اند؛ خلاصه ی ترجمه ی آن را می آورم:
«او از بی خردی سنگ(بت) را یاری کرد و من از درست رایی پروردگار محمّد را. او را همچون شاخ درخت خرما بر روی خاک ها واگذاردم. به جامه های او ننگریستم؛ اما اگر او مرا کشته بود، جامه های مرا بیرون می آورد. ای گروه احزاب، مپندارید خدا دین خود و پیغمبر خود را خوار می کند».
درباره ی این روزها مؤلف کشف الغمه از مناقب خوارزمی حدیث ذیل را آورده است:
«پیکار علی بن ابی طالب(ع) با عمرو، پسر عبدود، در روز خندق، برتر از عمل امت من است تا روز رستاخیز».

پی‌نوشت‌ها:
 

1- برای آگاهی از چگونگی این زناشویی، به کتاب زندگی فاطمه (س) از نویسنده مراجعه شود.
 

منبع:نشریه النهج شماره 23-24

.....................................................................................

علی علیه السلام در آینه قرآن


 

نویسنده: احد لقمانی




 

اشاره : قرآن را که می گشاییم، دهها و حتی صدها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گرانبهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگی های وی، به مثال آفتاب عالم تاب، تمامی افراد را از ظلمت های زندگانی رهایی می بخشد و اینک که در ماه رمضان نسیم روح بخش سخنان خداوندی، رواق وجودمان را با عطر خود، معنویتی دیگر می بخشد، برخی از آیات قرآن کریم را درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام با نگاه دل می بینیم و سیمای علی را در آینه قرآن نظاره می کنیم:

لیلة المبیت
 

«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤوف بالعباد*بعضی از مردم [با ایمان و فداکار همچون علی علیه السلام در لیلة المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله]جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».(1) مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبی می گوید: هنگامی که پیامبر اسلام تصمیم به هجرت از مکه به مدینه گرفت، برای تحویل امانت های مردم و پرداخت پول های آنان، علی علیه السلام را به جای خود قرار داد وشب هنگام که به سوی «غار ثور» حرکت نمود و مشرکان اطراف خانه او را محاصره کرده بودند، دستور داد علی علیه السلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی(برد خضرمی)که مخصوص خود پیامبر بود، روی خویش بکشد. در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم ، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را برخود ترجیح دهد. هیچ یک حاضر نشدند. به آنان وحی کرد اکنون، علی علیه السلام در بستر پیامبر خوابیده است و آماده فدای جان خویش است. به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی نشسته بود، جبرئیل می گفت: «به به! آفرین بر تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار می کند». آن گاه آیه «و من الناس ...» نازل شد و در آن صفات علی علیه السلام بیان گردید.(2)
ابن ابی الحدید معتزلی از اهل سنت درباره تفسیر این آیه بر این باور است که حماسه علی علیه السلام در لیلة المبیت - شب خوابیدن به جای رسول الله صلی الله علیه و آله - مورد تایید همگان است و غیر از کسانی که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز، آن را انکار نمی کنند.(3)

ابلاغ سوره برائت
 

«وأذان من الله و رسوله إلی الناس یوم الحج الأکبر أن الله بریء من المشرکین و رسوله فإن تبتم فهو خیر لکم و إن تولیتم فاعملوا أنکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب ألیم* و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به «عموم» مردم در روز حج اکبر «روز عید قربان» که خداوند و پیامبر او از مشرکان بیزارند، با این حال اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید [و از قلمرو و قدرتش خارج شوید] و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده».(4)
احمد حنبل - پیشوای اهل سنت - از ابن عباس نقل می کند که پیامبر فلان شخص را فرستاد و سوره توبه را به او داد - تا به مردم هنگام حج ابلاغ کند - سپس علی علیه السلام را به دنبال او فرستاد و آن را، از وی گرفت و فرمود: ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسی باید باشد که او از من است و من از اویم.(5)

ولایت
 

در تفسیر عیاشی به اسناد خود از حسن بن زید از پدرش زید بن حسن از جدش روایت می کند که گفت: شنیدم از عمار یاسر که می گفت: در هنگام رکوع نماز مستحبی، سائلی برابر علی بن ابی طالب ایستاد، حضرت انگشتر خود را بیرون کرده و به وی داد، آن گاه نزد پیغمبر آمد و داستان خود را گفت، چیزی نگذشت که این آیه نازل شد: «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون*جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند»(6) رسول الله صلی الله علیه و آله آیه را بر ما تلاوت نمود و سپس فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، بارالها! دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد.(7)

مباهله
 

«فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساء نا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» هر گاه بعد از علم و دانش که «درباره مسیح »به تو رسیده «باز» کسانی بر تو به ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می کنیم، شما هم زنان خویش را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم، شما هم نفوس خود، آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».(8) مباهله به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن یعنی بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت کار او را به دست خدا سپردن. انبوه بی شماری از مفسران اهل سنت «ابناءنا» در آیه را اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام «نساءنا» را فاطمه علیهاالسلام و «انفسنا» را اشاره به علی علیه السلام دانسته اند. که نشان از چشم گیری مقام علی علیه السلام در عرصه نفرین نمودن دشمنان و آشکار شدن حق و در کنار رسول خدا و حتی همانند جان او گردیدن، بیان شده است.(9)

حقانیت ولایت
 

«سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع* تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند . از سوی خداوند ذی المعارج - صاحب فرشتگانی که برآسمان ها صعود می کنند-است».(10) علامه امینی نام سی نفر از عالمان اهل سنت را بیان می کند که همگی علت نزول این آیات را درخواست عذاب از سوی منکر انتصاب و ولایت علی علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، در صورت حقانیت امانت آن حضرت دانسته اند. داستان از این قرار بود که: چون رسول خدا (ص) علی (ع) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود: هر که من مولا و ولی او هستم، علی مولا و ولی اوست، چیزی نگذشت که این سخن در تمامی شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادی تا شهادت به یگانگی خدا و رسالت خودت بدهیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم، اما با این ها راضی نشدی تا این که این جوان - اشاره به علی علیه السلام - را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولا» آیا این سخن از ناحیه خودت است یا از سوی خدا؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این از ناحیه خدا است، نعمان روی برگرداند و در حالی که می گفت: خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگی از آسمان بر ما بباران! این جا بود که ناگهان سنگی بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. ناگاه آیه «سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع» نازل شد.(11)

راه مستقیم
 

«اهدنا الصراط المستقیم* ما را به راه راست هدایت فرما».(12)
علامه طباطبایی در المیزان از «فقیه» و «تفسیرعیاشی» نقل نموده که «صراط مستقیم» در این آیه: امیرمؤمنان، علی علیه السلام است.(13)
در سخن دیگری از امام صادق علیه السلام، صراط مستقیم، راه به سوی معرفت خدا تفسیر شده که دو صراط است، یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت، صراط در دنیا امام واجب الاطاعه است، کسی که او را شناخته و از وی پیروی کند بر این صراط است و در آخرت صراطی است که پل دوزخ است وکسانی که در دنیا امام واجب الاطاعه را نشناسند، بر این صراط لغزیده و در آتش دوزخ هلاک خواهند شد.(14)

انفاق
 

«الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون* کسانی که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمگین می شوند».(15) افزون بر مفسران شیعی، عالمان اهل تسنن نیز در تفاسیر خود نزول این آیه را درباره حضرت علی علیه السلام دانسته اند، کسانی چون این عساکر، طبرانی، ابن حاتم، ابن جریر و امام فخر رازی.(16)
داستانی که شأن نزول و علت نازل شدن آیه را در آن بیان کرده اند آن است که: امام امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که تنها چهار درهم داشت، یک درهم در روز، یک درهم در شب، سومین آن را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا در راه خدا انفاق نمود. و حکمت آن این بود که برای هر یک از این 4 نوع انفاق ثوابی خاص است و گاه موقعیت آن را اقتضاء می کند. لذا حضرت اقسام انفاق را انجام دادند.

گوش شنوا
 

«لنجعلها لکم تذکرة و تعیها أذن واعیه* تا آن - نزول عذاب بر ستم کاران و مستکبران - را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوش های شنوا آن را نگه داری می کنند».(17)برخی از مفسران شیعی سی حدیث از اهل تسنن و تشییع در نزول این آیه درباره شخصیت حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند که نشان گر عظمت مقام امام علیه السلام نسبت به دانایی اسرار پیامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است.(18)حدیث از آن جا آغاز می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - هنگام نزول آیه «و تعیها أذن واعیة» فرمود: «من از خداوند درخواست کردم گوش های علی را از این گوش های شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد». به دنبال سخن پیامبر، علی علیه السلام فرمود: «من هیچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم تا به همیشه آن را به خاطر داشتم».(19)

مقام نیکان
 

«إن الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا...و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا.إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا* نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است... «آنان» غذای - خود را به خاطر محبت به خدا [با وجود آن که نیاز دارند] به مسکین و یتیم و اسیر می دهند - و می گویند - ما شما را برای خدا طعام می دهیم و هیچ پاداش و تشکری از شما نمی خواهیم».(20) 34 نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حدیثی در کتاب های خود، این آیات را درباره ایثار امام علی علیه السلام و خاندان تابناک او دانسته اند.(21) و تمامی عالمان شیعی، هیجده آیه مورد بحث سوره انسان را از افتخارات بی نظیر و فضایل بسیار مهم حضرت علی، فاطمه زهرا و فرزندانشان علیهم السلام شمرده اند.(22) ماجرای نزول آیات بدین گونه بود که حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند. امام علی و حضرت زهرا سلام الله علیها نذر کردند، هر گاه حسنین علیهماالسلام شفا یافتند، 3 روز، روزه بگیرند. بعد از شفای ایشان همه خانواده، نیت سه روز روزه را نمودند و در طی 3روز هنگام افطار به ترتیب مسکین و یتیم و اسیری مراجعه کرد و خاندان عصمت و طهارت، غذای خود را که هم افطار و هم سحری اشان بود، در راه خدا به ایشان دادند و 3 روز بدون سحری و افطار روزه گرفتند. بعد از آن آیات 5 تا 32 سوره انسان در شأن ایشان نازل شد.(23)

مجاهد در راه خدا
 

«أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین* آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند «عمل» کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است. «این هر دو » هرگز نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند».(24) دانشمند معروف اهل سنت حاکم «ابوالقاسم حسکانی» از «بریده» نقل می کند که شیبه و عباس هرکدام بر دیگری افتخار می کردند. علی علیه السلام از کنار آن دو می گذشت از افتخار نمودن آن دو پرسش نمود عباس گفت: امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است. شیبه گفت: من تعمیر کننده مسجدالحرام و کلیددار خانه کعبه هستم. علی علیه السلام گفت: با این که از شما حیا می کنم، باید بگویم که با این سن کم افتخاری دارم که شما ندارید. آن دو پرسیدند: کدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر - درود خداوند بر او خاندان وی باد - آورید عباس خشمناک برخاست و نزد رسول الله رفت. (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمی بینی، علی با من چگونه سخن می گوید؟ پیامبر علی علیه السلام را خواست و ازچگونگی ماجرا پرسش کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: ای محمد! پروردگار به تو سلام می فرستد و می گوید این آیات را بر آن ها بخوان : «أجعلتم سقایة الحاج...».(25)

پی نوشت ها :
 

1- سوره بقره /207.
2- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج2، ص 46؛ الغدیر، ج2، ص44.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص270، احیاءالعلوم، غزالی، ج 3، ص 238، نزهة المجالس، صفوری، ج 2، ص 209، تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی حفی، ص 21، مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 348، تاریخ طبری، ج2، ص 99، 101، سیره ابن هشام، ج 2، ص 291، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 29.
4- توبه/3.
5- مسند احمد حنبل: ج1، ص231(طبع مصر)، همان ج 3، ص 212، همان، ج 1، ص 150، خصایص نسائی، ص28.
6- سوره مائده/7
7- فسیر عیاشی ج 1 ص 327 ح 139.
8- آل عمران/61.
9- صحیح مسلم، ج 7، ص120، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185، تفسیر طبری، ج 3، ص 192، مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص150، دلائل النبوة، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص297، روح المعانی، آلوسی، ج 3، ص 167، کشاف، زمخشری، ج1،ص 193، فصول المهمه ابن صباغ، ص 108 ،الجامع الحکام القرآن ،علامه قربطی،ج 3،ص 104.
10- معارج/1 و 3.
11- تفسیر نمونه، ج 25، ص 7.
12- فاتحه /5.
13- تفسیر المیزان (ترجمه )، ج1، ص49، تفسیر البرهان، علامه بحرانی، ج 1، ص 50.
14- همان.
15- بقره/274.
16- نگاه کنید به تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص290 و 291.
17- الحاقه/12.
18- تفسیر قرطبی، ج1، ص6743، مجمع البیان، روح البیان، روح المعانی، المیزان و تفسیر البوالفتوح رازی، ذیل آیه 12 سوره معارج.
19- مناقب ابن مغازلی شاخصی، ص265.
20- انسان/5 و 8 و 9.
21- الغدیر، ج3، ص 107، احقاق الحق، ج 3، ص157 تا 171.
22- تفسیر نمونه، ج25، ص 345.
23- تفسیر احسن الحدیث، ج12، ص 274، الجدید، ج7،ص283، حجة التفاسیر، ج7، ص 139، الکاشف، ج 4، ص 670، کشف الاسرار، ج10، ص319.
24- توبه/19.
25- تفسیر طبری، فخر رازی و آثار اصحاب النزول واحدی، تفسیر خازن بغدادی، معالم التنزیل بغوی، مناقب ابن مغازلی و جامع الاصول ابن اثیر، برای توضیح بیشتر درباره این حدیث و مشخصات مدارک آن به احقاق الحق مرحوم شوشتری، ج 3، ص 122 تا 127 مراجعه کنید.
 

منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی
..........................................................................................................................................................................

شمه ای از سیره امام على(ع)


 





 
جعفر بن محمد(ع) گوید: چون على(ع) میان دو کار قرار مى‏گرفت که در هر دو رضاى خدا بود، همواره آن را برمى‏گزید که سخت‏تر از دیگرى بود. همیشه از دسترنج خود مى‏خورد و آن را براى او از مدینه مى‏آوردند و اگر خوردن را سویق اختیار مى‏کرد، آن را در انبانى مى‏کرد و بر سر آن مُهر مى‏نهاد مبادا کسى چیزى جز آن بر آن بیفزاید. آیا در دنیا چه کسى زاهدتر از على(ع) تواند بود؟
سُوَید بن حارث گوید: على چند تن از عمالش را گفت که در ماه رمضان براى مردم طعامى بپزند. آنها بیست و پنج تغار غذا پختند و کاسه‏اى نیز براى او آوردند که چند دنده در آن بود. على(ع) دو تا را برگرفت و گفت: «فعلاً مرا بس است؛ وقتى تمام شد، باز هم مى‏گیرم.»‏
مسلم بجلى گوید: على مردم را در یک سال سه بار عطا داد. سپس خراج اصفهان رسید. على ندا درداد که: «اى مردم، فردا بیایید و عطاى خود بستانید. به خدا سوگند من نمى‏توانم خزانه‏دار شما بشوم.» آنگاه فرمان داد بیت‏المال را جاروب کنند و آب بپاشند. پس دو رکعت نماز گزارد و گفت: «اى دنیا، دیگرى جز مرا بفریب.» و از بیت‏المال بیرون آمد. مقدارى ریسمان بر در مسجد بود. پرسید: «این ریسمانها چیست؟» گفتند: «از بلاد کسرى (یعنى ایران) آورده‏اند.» گفت: «آن را هم میان مسلمانان قسمت کنید.» گویى کارگزاران به آن ارجى ننهاده بودند. یکى از آنها را باز کرد، کتان بود که به کار مى‏آمد. مردم براى خریدنش به رقابت پرداختند. در پایان روز بهاى هر ریسمان به چند درهم رسید.‏
عُقبه بن علقمه گوید: بر على داخل شدم در مقابلش ظرفى شیر ترش بود. چنان که ترشى‏اش مرا آزار داد و تکه‏اى نان خشک. گفتم: «یا امیرالمؤمنین، غذاى شما چنین است؟» گفت: «دیدم که رسول‏الله نانى خشک‏تر از این مى‏خورد و جامه‏اى خشن‏تر از این جامه مى‏پوشید (و به جامه خود اشارت کرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم، مى‏ترسم که به او ملحق نشوم!»‏
امام محمد بن على(ع) گوید: على(ع) در کوفه به مردم نان و گوشت مى‏خورانید و خود طعامى دیگر داشت. کسى دیگرى را گفت: «کاش مى‏توانستیم طعام امیرالمؤمنین را ببینیم که چیست.» روزى به هنگام طعام خوردنش آمدند و طعامش روغن زیتون بود که نان در آن ترید کرده بود و بر روى آن خرما.‏
سوید بن غَفَله گوید: بر امیرالمؤمنین داخل شدم و او در کوفه در دارالاماره بود و در مقابلش کاسه‏اى شیر که بوى ترشیدگى آن به مشامم خورد. قرص نان جوینى در دست داشت که هنوز خردک پوستهاى جو بر رویش پیدا بود. على(ع) از آن نان مى‏شکست و گاهگاهى براى شکستن از سر زانوى خود مدد مى‏گرفت. خادمه‏اش فضه بالاى سرش ایستاده بود. او را گفتم: «آیا از خدا نمى‏ترسید که براى این پیرمرد چنین طعامى مى‏آورید؟ چه مى‏شد اقلاً آرد را مى‏بیختید؟» فضه گفت: «ما مى‏ترسیم که مخالفتش کنیم و گناهکار شویم. از ما قول گرفته که تا با او هستیم، آردش را غربال نکنیم.» على(ع) پرسید: «چه مى‏گوید؟» فضه گفت: «خود از او بپرس.» آنچه به فضه گفته بودم، به او گفتم که: «کاش بفرمایید آردتان را غربال کنند.» على(ع) گریست و گفت: «پدرومادرم فداى کسى باد که هرگز سه روز پى‏درپى خود را از نان گندم سیر نکرد تا رخت از این جهان بربست و آرد خود را هرگز غربال نفرمود.» [یعنى پیامبر].
عدى بن ثابت گوید: براى على ظرفى پالوده آوردند؛ از خوردنش امتناع کرد. صالح گوید که جده‏ام نزد على رفت. على خرما به دوش مى‏کشید. جده‏ام سلام کرد و گفت: «بدهید من برایتان بیاورم.» على گفت: «صاحب زن و فرزند به حمل آن سزاوارتر است.» و گفت: «نمى‏خورى؟» جده‏ام گفت: «نه، میل ندارم.» على آن خرما به منزل خود برد و بازگردید و آن ملحفه را که هنوز پوست خرما به آن چسبیده بود، بر دوش داشت و همچنان به نماز جمعه ایستاد.‏
جعفر بن محمد(ع) گوید: براى على(ع) طعامى آوردند از خرما و مویز و روغن. على(ع) از آن نخورد. گفتند: «حرام است؟» گفت: «نه، ولى بیم دارم که نفس مشتاق آن شود.» از بعضى از اصحاب روایت شده که: على را گفتند: «بسیار صدقه مى‏دهى؛ آیا قدرى امساک نمى‏کنى؟» گفت: «نه، به خدا اگر مى‏دانستم که خدا یکى از این اعمال را که مى‏گزارم پذیرفته است، بس مى‏کردم؛ ولى به خدا سوگند که نمى‏دانم چیزى از من پذیرفته است، یا نه!»‏ عبدالله بن حسن گوید: «على هزار برده را آزاد کرد که بهاى آنها را از پینه دست و عرق پیشانى پرداخت.»‏
جعفر بن محمد(ع) گوید: على هزار برده را از دسترنج خود آزاد کرد. اگر او را دیده بودید، مى‏دیدید که حلوایش خرما و شیر است و جامه‏اش از کرباس. چون لیلى را به زنى گرفت، برایش حجله‏اى بستند، على آن را به کنارى زد و گفت: «خاندان على را همان که دارند، کافى است.»
قدامه بن عتاب گوید: على(ع) ستبرشانه و ستبر بازو بود. عضلات دستش ستبر و پیچیده و عضلات پایش ستبر و پیچیده بود.‏
جعفر بن محمد روایت می‌کند که على(ع) جامه‏اى دراز و فراخ خرید به چهار دهم. پس خیاط را فراخواند و آستینش را کشید و آنچه از انگشتان افزون آمد، برید.‏ عبدالله بن ابى‏هُذیل گوید: على بن ابى‏طالب را دیدم که جامه‏اى بر تن داشت که چون آستینهایش را مى‏کشید، تا سرانگشتانش مى‏رسید و چون رها مى‏کرد، به بالاى مچش مى‏جهید.‏
ابوالاشعث عنزى از پدرش روایت مى‏کند که گفت: على‌بن ابى‏طالب را دیدم که روز جمعه در فرات غسل کرد. سپس جامه‏اى از کرباس خرید به سه درهم و با مردم نماز جمعه گزارد و هنوز گریبان جامه را ندوخته بودند.‏
ابواسحاق سبیعى گوید: در روز جمعه‏اى بر دوش پدرم بودم و على براى مردم اداى خطبه مى‏کرد و خود را به آستینش باد مى‏زد. گفتم: «پدر، امیرالمؤمنین گرمش شده است.» گفت: «نه، نه سردش شده است و نه گرمش. جامه‏اش را شسته است و هنوز‌تر است و جامه دیگر هم ندارد، بادش مى‏دهد تا خشک شود!» ابواسحاق گوید: پدرم مرا بلند کرد على را دیدم، موى سر و ریشش سفید بود و سینه‏اش فراخ.‏
مردى از مردم بصره به نام ابومَطَر گوید: من در مسجد کوفه مى‏خوابیدم و براى قضاى حاجت به رحبه مى‏رفتم و از بقال نان مى‏گرفتم. روزى به قصد بازار بیرون آمدم، کسى مرا صدا زد که: «اى مرد، دامن فراچین تا هم جامه‏ات پاکیزه‏تر ماند و هم براى پروردگارت پرهیزکارى کرده باشى.» پرسیدم: «این مرد کیست؟» گفتند: «امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب است.» از پى او رفتم. به بازار شترفروشان مى‏رفت. چون به بازار رسید، ایستاد و گفت: «اى جماعت فروشندگان از سوگند دروغ بپرهیزید، که سوگند خوردن اگر کالا را به فروش برساند، برکت را از میان مى‏برد.»
آنگاه به بازار کرباس‏فروشان رفت. بر دکانى مردى نشسته بود خوشروى، على(ع) او را گفت: «دو جامه مى‏خواهم که به پنج درهم بیرزد.» مرد به ناگاه از جاى برجست و گفت: «فرمانبردارم یا امیرالمؤمنین.» چون فروشنده او را شناخته بود، از او چیزى نخرید و به جاى دیگر رفت. به پسرى رسید: گفت: «اى پسر، دو جامه مى‏خواهم به پنج درهم.» پسر گفت: «دو جامه دارم آن که بهتر از دیگرى است، به سه درهم مى‏دهم و آن دیگر را دو درهم.» على گفت: «آنها را بیاور» و قنبر را گفت: «آن که به سه درهم مى‏ارزد، از آن تو.» گفت: «براى شما مناسب‏تر است که به منبر مى‏روید و براى مردم سخن مى‏گویید.» على(ع) گفت: «نه، تو جوانى و در تو شور جوانى است. من از پروردگارم شرم دارم که خود را بر تو برترى دهم، که از رسول‏الله(ص) شنیده‏ام که: زیردستان را همان پوشانید که خود مى‏پوشید و همان خورانید که خود مى‏خورید.» آنگاه جامه را بر تن کرد و دست در آستین کرد، از انگشتانش افزون بود. گفت: «اى پسر، این تکه را ببر.» پسر برید و گفت: «اى پیرمرد، بگذار لبه‏اش را بدوزم.» على(ع) گفت: «همان گونه که هست، رهایش کن که شتاب در کار بیش از اینهاست!»‏
زید بن وهب گوید: جماعتى از مردم بصره نزد على(ع) آمدند. در آن میان مردى از رؤساى خوارج بود. او را جعد بن نعجه مى‏گفتند. درباره لباسش از او پرسید که چرا جامه‏اى بهتر نمى‏پوشد؟ گفت: «این گونه لباس مرا از خودپسندى دورتر مى‏دارد و براى تأسى کردن مسلمانان به من شایسته‏تر است.» سپس آن خارجى گفت: «از خدا بترس، تو خواهى مرد.» على(ع) گفت: «خواهم مرد. نه به خدا، کشته مى‏شوم. ضربتى بر سرم فرود مى‏آید و این ریشم به خونم خضاب مى‏شود. و این قضایى است که خواهد رسید و عهدى است دیرین و آن که دروغ بندد، نومید شود.»‏
ابوسعید گوید: على به بازار مى‏آمد و مى‏گفت: «اى بازاریان، از خدا بترسید و حذر کنید از سوگند خوردن که اگر سوگند کالا را به فروش رساند، ولى برکت را ببرد. هر آینه تاجر فاجر است مگر آنکه به حق بخرد و به حق بفروشد.» همین و بس. پس از چند روز باز به بازار مى‏آمد و همان سخن باز مى‏گفت. ‏
حارث گوید: على(ع) به بازار آمد و گفت: «اى جماعت قصابان، هر که در گوشت بدمد، از ما نیست.» مردى که به او پشت کرده بود، گفت: «هرگز، قسم به کسى که پس هفت پرده است.» على(ع) بر پشت او زد و گفت: «اى گوشت فروش، کیست که در پس هفت پرده است؟» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، آفریدگار جهان.» على(ع) گفت: «خطاکردى، مادرت در عزایت زارى کند! میان خدا و آفریدگانش هیچ پرده‏اى نیست؛ زیرا هرجا که باشند، خدا با آنهاست.» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، اکنون کفاره سخنى که من گفتم چیست؟» گفت: «اینکه بدانى در هرجا که باشى، خدا با توست.» مرد گفت: «آیا مسکینان را طعام بدهم؟» على(ع) گفت: «نه کفاره ندارد، مثل این است که به غیر نام الله قسم خورده‏اى.»‏
نعمان بن سعد گوید: على(ع) به بازار مى‏رفت و تازیانه خود به دست مى‏گرفت و مى‏گفت: «بارخدایا، به تو پناه مى‏برم از فسق و فجور و شر این بازار!»‏
عاصم بن ضمره گوید: على(ع) بیت‏المال را میان مردم تقسیم کرد و همه را یکسان داد.‏ ابوبکر بن عباس از قدم ضبى روایت کند که على(ع) کس فرستاد تا لَبید بن عطارد تمیمى را نزد او بیاورد. در راه که مى‏آمد، به یکى از منازل بنى اسد رسید، نعیم بن دجاجه آنجا بود. نعیم برخاست و لبید را آزاد کرد. پس نزد على آمدند و گفتند که: «ما لبید را دستگیر کردیم و آوردیم. در راه بر نُعیم بن دجاجه گذشتیم، او بندى را رهانید.» و نعیم از افراد «شرطه‌الخمیس» بود. على(ع) فرمان داد نعیم را حاضر آوردند و سخت بزدند. چون او را باز مى‏گردانیدند، گفت: «یا امیرالمؤمنین، با تو زیستن سبب خوارشدن است و جداشدن از تو کفر است.» على(ع) گفت: «واقعاً چنین است؟» گفت: «آرى.» على گفت: «آزادش کنید.»‏
منبع:http://www.ettelaat.com
...........................................................................................................................................................................

امام علی مصداق کامل اسوه حسنه


 





 
امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام الگوی همیشگی است که می‏توان همه کمالات را در او سراغ گرفت و بدان‏ها اقتدا کرد. آن حضرت نه‏تنها از آنِ شیعیان که الگوی همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام علی علیه‏السلام، تجسم ارزش‏های دینی و اسلام مجسّم است، انسانی در اوج عرفان، عبادت، سلوک و در عین حال سیاست‏مدار و جامعه‏ساز. شدت عمل را با رحمت و عطوفت به مؤمنان آموخت؛ اهل مداهنه نبود و هیچ‏گاه حقیقت را قربانی مصلحت نکرد. کتاب فضل علی علیه‏السلام چندان پربرگ‏وبار است که برای خواندن آن چند نقدِ عمر باید و تنها می‏توان شمه‏ای از فضایل ناپیدای علوی را واکاوید و پیش روی همگان نهاد.
از آنجا که حس کمال‏جویی و ویژگی الگوطلبی و نمونه‏پذیری، امری فطری و ذاتی است و آدمی برای ره‏یابی به سرمنزل مقصود و دست‏یابی به کمال مطلوب، در جست‏وجوی اسوه‏هایی برای پیروی از آنها و گرفتن سرمشق برمی‏آید، باید الگوهای مطلوب را بشناسد. علی علیه‏السلام پس از پیامبراعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مصداق کامل اسوه حسنه است و پیروی از ایشان موجب هدایت و کمال امت اسلامی، بلکه انسانی است. شیوه آن بنده راستین حق، سبب ترقی، رشد و تکامل بشر خواهد بود و به همان نسبت سرپیچی از روش او، گمراهی و نابودی همیشگی را در پی خواهد داشت. پیامبر درباره سیره علی علیه‏السلام به عمار یاسر این‏گونه سفارش می‏کند:
ای عمار، اگر دیدی علی به تنهایی از یک راه می‏رود و تمام مردم به راهی دیگر روانند، به راه علی برو؛ زیرا او تو را به نابودی نکشاند و تو را از مسیر هدایت و رستگاری خارج نسازد.1
در روایتی دیگر پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به علی علیه‏السلام فرمودند:
ای علی، بی‏شک تو کسی را که پیروت باشد، هدایت خواهی کرد و آن‏که با سیره و راه تو مخالف است، به یقین، تا روز قیامت گمراه خواهد ماند.2
امام علی علیه‏السلام در برخورد با مردم و جوامع انسانی، دیدگاهی فراتر از دید مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می‏شوند. دسته‏ای از آنها، برادر دینی‏اند و دسته‏ای دیگر، در آفرینش با مسلمانان یکسانند. ازاین‏رو، با هر یک از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنّت پیامبر تعیین کرده است و نیز متناسب با شأن و کرامت انسانی آنان عمل می‏کرد. در سفارش به مالک اشتر در همین مورد می‏فرماید:
فَاِنَّهُم صِنفانِ: اما أخٌ لک فی الدِّینِ و إمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.3
ای مالک، مردمان دو دسته‏اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند.
از نظر امام علی علیه‏السلام، همه انسان‏ها فرزندان یک پدر و مادر و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ انسانی از این جهت، بر دیگری برتری ندارد. ایشان به صراحت می‏فرماید: "ایُّها النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عبدا ولا اَمَةً و انَّ الناسَ کُلَّهُم أَحرارٌ؛4 ای مردم، بی‏گمان آدم هیچ یک از فرزندانش را برده و کنیز نزاد و همگان آزادند ".
در سیره امام علی علیه‏السلام همه مردم از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب اجتماعی یکسان بهره‏مند شوند. تساوی حقوقی افراد از دیدگاه علی علیه‏السلام چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز والی و حاکم نباید تبعیض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابی بکر، والی مصر چنین می‏فرماید:
با همگان یکسان رفتار کن، چه آن‏گاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آن‏که خیره‏شان نگاه کنی تا زورمندان و بزرگان، در تبعیض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.5
از روزی که علی علیه‏السلامخود را شناخت، بر محور حق حرکت کرد و در این راه هماره با حق دم‏ساز بود. به همین دلیل، پیامبر فرمود: "اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَینَما مالَ؛ حق به دنبال علی علیه‏السلام است هر جا که برود ".6
علی علیه‏السلامبه تمام معنا، قانون‏مدار و مجری قانون الهی بود و در این راه میان خودی و غریبه تفاوتی نمی‏گذاشت و اگر کسی برخلاف قانون عمل می‏کرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا می‏کرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمی‏پذیرفت. از سوی دیگر، بسیار دقیق و منظم بود و دیگران را از بی‏برنامگی بازمی‏داشت. ایشان در عهدنامه مالک اشتر برای حفظ نظم و انجام کارها در وقتشان فرمود:
کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روز کاری ویژه خود را دارد و از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، برحذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده.7
از دید امام علی علیه‏السلام، مهربانی و محبت با مردم، در جذب دل‏ها و اداره کردن انسان‏ها، نقش ارزنده‏ای دارد و سبب می‏شود زمام‏دار بر قلوب مردم حکومت کند. ایشان درباره مهرورزی به انسان‏ها در عهدنامه مالک اشتر می‏فرماید:
دلت را از رعایا، پر از مهر و محبت و لطف کن. در برابر آنها درنده و آزارکننده‏ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری.8
امام همیشه در دست‏رس همگان بود به گونه‏ای که پایین‏ترین رده‏های اجتماعی نیز به سهولت و بدون کوچک‏ترین مشکل و مانعی با وی دیدار می‏کردند و مشکلاتشان را با او در میان می‏گذاشتند. هیچ دربانی نداشت و به کارگزاران خود نیز سفارش می‏کرد که هیچ‏گاه از دید مردم غایب نشوند. در این راستا به پسر عموی خود قثم بن عباس که زمام‏دار مکه بود، چنین می‏نویسد:
صبح و عصر برای رسیدگی به امور حاجیان و مردم مکه بنشین. به کسانی که پرسشی دارند، پاسخ ده. جاهلان را بیاموز و با دانشمندان مذاکره کن. در میان تو و مردم باید واسطه و سفیری جز زبانت و حاجب و پرده‏ای جز چهره‏ات نباشد. افرادی را که با تو کار دارند، از ملاقات با خود محروم مساز. اگر ابتدا آنها را از درِ خانه‏ات برانند، حل مشکل آنها پس از آن، این بی‏حرمتی و بی‏اعتنایی را جبران نخواهد کرد.9
امام برای آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگی‏شان اهمیت ویژه‏ای قائل بود و بر دو نکته اساسی تأکید می‏ورزید. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، باید تنها سنّت‏های نیکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و در بخش آموزش باید چیزی را به مردم آموخت که برای دنیا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگی‏شان بهره گیرند. از نظر علی علیه‏السلام فقط علمی ارزش دارد که شخصیت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.10
سیره امام علی علیه‏السلام در بعد فردی و خانوادگی نیز در اوج است. علی علیه‏السلام، یگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، کام جانش به نام حق و به یاد خدا شیرین شد. او در خداشناسی به یقین کامل رسیده بود، آن‏چنان‏که می‏فرماید: "اِنّی لَعَلی یَقینٍ مِنْ رَبّی و غَیْرِ شُبهَةٍ مِنْ دینی؛ من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل یقین رسیده‏ام و در دینم تردیدی ندارم ".11
خداشناسی علی علیه‏السلام به اندازه عظمت و بزرگی خود اوست؛ زیرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامه‏های خویش می‏داند و او را به چشم دل می‏بیند، عبادت او، عبادت آزادگان است که فقط به شکرانه ذات حق و بدون چشم‏داشت پاداشی صورت می‏پذیرد. خود در این باره می‏فرماید:
گروهی خدا را از روی رغبت و میل (به بهشت) می‏پرستند که این عبادت تاجران و سودجویان است و گروهی خدای را از روی ترس، پرستش می‏کنند که عبادت بردگان است و عده‏ای به سبب شکر نعمت‏های الهی و سپاس (و اینکه حضرت حق را شایسته عبادت می‏دانند) او را می‏پرستند و این عبادت آزادگان است.12
آن‏گاه به نوع عبادت خود اشاره می‏کند و می‏فرماید:
هیچ‏گاه خداوند را از روی ترس یا به طمع و چشم‏داشت پاداشی نپرستیدم، بلکه چون خداوند را شایسته پرستش دیدم، او را عبادت کردم.13
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره اخلاص نیز می‏فرماید که تمام دوستی‏ها و دشمنی‏ها و جذب و دفع، همه و همه باید برای خدا باشد: "المؤمِنُ مَنْ کان حُبُّهُ لِلّهِ و بُغضُهُ للّه‏ِ و أخذُهُ للّه‏ و تَرْکُهُ للّهِ ".14
در سیره عبادی امام، نماز بزرگ‏ترین جلوه عبادت واساسی‏ترین نماد بندگی و رکن نخستین و پایه اصلی دین است. مؤمن کسی است که دوستی، دشمنی، دادن و گرفتن او برای خدا باشد. در بحرانی‏ترین زمان‏ها و مکان‏ها نیز نماز اول وقت امام به تأخیر نمی‏افتاد، چنان‏که در جنگ صفین گاه و بی‏گاه به خورشید نگاه می‏کرد و مراقب بود که وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسید: ای امیرمؤمنان، چرا گاهی از جنگ دست می‏کشی و به آسمان می‏نگری؟ فرمود: "به خورشید و زوال آن نگاه می‏کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم. " ابن عباس با شگفتی پرسید: آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست، به نماز اول وقت می‏اندیشی؟ فرمود: "ما برای چه با آنان می‏جنگیم؟ آیا برای نماز، نبرد نمی‏کنیم؟ "15
امام علی علیه‏السلاماز نظر خانوادگی و توجه به کانون انس و الفت نیز الگویی نیکو برای تمام خانواده‏هاست. امام، بزرگ‏ترین عامل خوش‏بختی و راز کام‏یابی خانواده را در گرم و باصفا نگاه‏داشتن کانون خانوادگی، اخلاق پسندیده و محبت و مهربانی و وفاداری در آن می‏داند و می‏فرماید:
به خدا سوگند، هیچ‏گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت نکرد و از دستور من سرنپیچید و هرگاه به او نگاه می‏کردم، همه ناراحتی‏ها و اندوه‏ها و غم‏هایم را از یاد می‏بردم.16
حضرت در مورد حقوق همسران می‏فرمود:
مبادا بر زنان خویش ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند، مانند کسی است که برده‏ای از فرزندان اسماعیل علیه‏السلام را آزاد ساخته است.17
شیوه و رفتار علی علیه‏السلام با فرزندانش بر اساس تربیت نبوی بود. ایشان در سخنی زیبا به حسن و حسین علیهماالسلام، فضیلت‏ها و ارزش‏های متعالی در زندگی را چنین می‏آموزد:
تقوا پیشه سازید. در پی دنیا و مظاهر آن نباشید حتی اگر دنیا به شما روی آورد. بر هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می‏دهید، تأسف نخورید. به حق سخن بگویید. برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یار ستم‏دیده باشید. در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید. حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی گیرند. همواره مراقب نماز باشید. امربه‏معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط می‏شوند و دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد هم‏بستگی و از تفرقه و پشت کردن به یکدیگر بپرهیزید.18
ایشان در وصیتی به فرزند خود امام حسن علیه‏السلام درباره رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان می‏فرماید:
وَاَکرِمْ عَشِیرَتَکَ فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذی بهِ تَطیرُ وَ أَصلُکَ الّذی الَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ التی بِها تَصُولُ.19
خویشانت را گرامی بدار که بال‏های تواَند و با نیروی آنان می‏توانی پرواز کنی و همچنین آنان ریشه تواَند که به آن باز می‏گردی و دستان تواَند که با آنان به دشمن یورش می‏بری.
اصولاً دل‏بستگی به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسیدگی به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پیوند خویشاوندی از سنّت‏های نیکو و از اصول اساسی در فرهنگ اسلام به شمار می‏رود که مورد تأکید جدی امام علی علیه‏السلام است.
از آنچه گذشت، درمی‏یابیم که علی علیه‏السلام، سرچشمه کرامت و قله بلند فضایل و کمالات انسانی است. او پرورش یافته اسلام است. پابه‏پای پیامبر حرکت می‏کرد و دوست و دشمن به فضایلش معترفند. چنین شخصیتی نمونه آرمانی همه جوامع انسانی است. ابن عباس در سخنی کامل در حق ایشان می‏فرماید:
به خدایی که جان من در دست اوست، اگر دریاها، مرکب و درختان، قلم و همه آفریدگان زمین، نویسنده شوند، نمی‏توانند فضایل علی علیه‏السلام را بنویسند.20
اینک ماییم و این هم کرانه بی‏پایان سخنان نغز و پر عمق مولای متقیان که ره‏توشه و چراغ راه انسان‏های جویای فضیلت است.

اخلاق فردی
 

پرهیز از نخستین گناه
 

--------------------------
انسان با اراده، در برابر وسوسه‏ها چراغ سبز نشان نمی‏دهد و به راحتی از جاده سلامت خارج نمی‏شود. باید دانست که پایداری در برابر لغزش‏ها، رمز موفقیت و نیک‏فرجامی است. خوشا به حال پرواپیشگانی که سدّ معصیت نشکستند و خود را به گناه نیالودند و هم آنان پیروزمند و سعادتمند هستند. مولای پرواپیشگان، علی علیه‏السلام بنا به نقل شیعه و اهل سنت می‏فرماید:
ما ظَفَرَ مَن ظَفَرَ الاِْثْمُ بِهِ.21
آن کس که گناه بر او چیره شود، پیروز نخواهد شد.

لذت ترک گناه
 

-----------------
انسان‏ها همیشه بر سر دو راهی انتخاب هستند. آدمیان چون مختارند، باید راه خیر و شر را فرا روی خود داشته باشند و با نیروی ایمان و آینده‏نگری، راه خیر و سعادت را برگزینند. در این میان، باید دانست دوری گزیدن از گناه چندان آسان نیست. با این حال، عوامل متعددی می‏تواند انسان را در این راه یاری دهند. یکی از این عوامل، آراسته شدن به زیور تقواست.
گرایش به پرهیزکاری، زمینه‏ساز ترک گناه است. قدرت و تسلط داشتن بر نفس، بالندگی و سرافرازی را به همراه می‏آورد و لذیذترین لذت‏های روحانی را به انسان می‏چشاند. اگر انسان لذتِ ترک لذت را بچشد، دیگر لذت نفس را لذت نمی‏خواند. پس اگر خواهان سعادت و خوش‏بختی هستید و به وزیدن نسیم خوشِ نیک‏بختی مشتاقید و می‏خواهید پاک زندگی کنید و پاکیزه بمانید، باید پروا پیشه کنید و به گناه نزدیک مشوید. مولای متقیان، علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:
اَسْعَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ.22
خوش‏بخت‏ترین مردم کسی است که لذت‏های زودگذر را برای لذت‏های دیرپا ترک کند.
اندکی اندیشه درباره اثرات دو نوع لذت، انسان را به گزینش لذت دیرپا و رها کردن لذت‏های زودگذر فرا می‏خواند، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقی تَبْعَتُهُ و عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقی اَجْرُهُ.23
چه بسیار فرق است بین دو کار، کاری که لذت آن می‏رود، ولی آثار وخیم آن به جای می‏ماند و کاری که سختی آن می‏رود، ولی پاداش آن می‏ماند.

پاکی نفس
 

--------------
انسان، اشرف مخلوقات و برترین مظهر آفرینش است. او می‏تواند راه کمال یا گمراهی بپیماید. می‏تواند چون حیوانات، زندگانی حیوانی در پیش گیرد و از انسانیت خویش فرسنگ‏ها دور شود یا به زندگی خود رنگ خدایی بزند و روح کمال را در خود زنده کند و راه تعالی و کمال را بپیماید. پس در خویشتن خویش بنگریم و ببینیم اکنون که نام انسان بر خود نهاده‏ایم، کدامین راه را برگزیده‏ایم؛ هدایت و پاکی یا گمراهی و تباهی؟ پس تا فرصت باقی است به فکر اصلاح خویش باشیم تا پیش خدا و خلق رسوا نشویم. از انسان جز شرافت انتظار نمی‏رود و شرافت آدمی همان‏گونه که امام شریفان، علی علیه‏السلام فرموده، به پاکی است:
شَرَفُ الرَّجُلِ نَزاهَتُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ.24
شرف مرد به پاکی و زیبایی‏اش به جوان‏مردی است.
این پاکی باید هم در ظاهر و هم در باطن و اخلاق انسان باشد، ولی آنچه نشانه وجود چنین پاکی است، حسن رفتار با دیگران است وگرنه از شرافت و بزرگواری خبری نیست، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت، علی علیه‏السلامفرمود:
لا شَرَفَ مَعَ سُوْءِ الْاَدَبِ.25
با بدادبی، شرافتی نیست.

گذشت هنگام قدرت
 

------------------------
مولای موحدان، علی علیه‏السلامفرموده است:
تَجاوَزْ مَعَ الْقُدْرَةِ واَحسِنْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکْمُلُ لَکَ السّیادَةُ.26
هنگام توانایی درگذر و هنگام دولت‏مندی نیکی کن تا به نهایت بزرگواری و آقایی برسی.
اذا قَدَرْتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ اَلْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرَا لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ.27
هنگامی که بر دشمن خود پیروز گشتی، به شکرانه پیروزی، او را ببخشای.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 13، ص 188.
2. شیخ طوسى، الامالى، ص 479.
3. نهج البلاغه، نامه 53.
4. محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8 ، ص 69 .
5. نهج البلاغه، نامه 46.
6. کافى، ج 1، ص 294.
7. نهج البلاغه، نامه 53.
8. همان.
9. همان، نامه 67 .
10. على رفیعى علامه و دشتى، سیره امام على علیه‏السلام، ص 79 [دانش‏نامه امام على علیه‏السلام].
11. کافى، ج 5، ص 54.
12. همان، ج 2، ص 84 .
13. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 157.
14. غررالحکم، ص 67 .
15. حسن بن ابى‏الحسن دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 22.
16. بحارالانوار، ج 43، ص 31.
17. همان، ج 78، ص 32.
18. نهج البلاغه، نامه 47.
19. همان، نامه 31.
20. قاضى نوراللّه‏ شوشترى، احقاق الحق، ج 4، ص 101.
21. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 319؛ سجع الحمام فى حکم الامام، على الجندى، قاهره، مکتبة انجلو مصریه، ص 365.
22. غررالحکم، ج 2، ص 441. ...
23. محمد شنقیطى، کفایة الطالب، بیروت، دار ابن زیدون، ص 213.
24. غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 180.
25. رشیدالدین وطواط، مطلوب کل طالب، دفتر انتشارات اسلامى، ص 10، کلمه 17.
26. غررالحکم، ج 3، ص 297.
27. مطلوب کل طالب، کلمه 95، ص 45.
 

منبع : کتاب "علی (علیه السلام) محور وحدت

.............................................................................................................................................................................



نوشته شده توسط نویسندگان کانون توحید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آخرین نظرات

مقالات،درمورد امام علی(ع)

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ

در ادامه مطلب چندین مقاله بسیار زیبا در مورد امام علی(ع) آمده است.


زندگانی امیرمؤمنان علی(علیه السلام)ــ(1)


 

نویسنده: دکتر سید جعفر شهیدی




 

چکیده
 

امام علی بن ابی طالب به قول قالب در روز سیزدهم رجب دیده بر جهان گشود. تربیت او را رسول خدا عهده دار گردید. علی در اسلام از دیگران پیشی گرفت و اولین یاور پیامبر اسلام گردید. او در زمان فتنه قریش بر بستر پیامبر قرار گرفت و جان شیرین را در راه پیامبر به خطر افکند تا پیامبر فصل هجرت را بیاغازد. از این پس، همواره در کنار پیامبر بود. در غالب جنگ ها شرکت کرد که سرآمد آنها، جنگ خندق و خیبر است. سال هشتم هجری، سال فتح مکه، بر دوش پیامبر به پاکسازی کعبه از بتان جاهلیت پرداخت. رسول خدا (ص) دو ماه پس از سفر حج به دیدار معبود شتافت؛ در حالی که علی وعده ای از خواص در تجهیز پیامبر بودند، گروهی در سقیفه در فکر حکومت به سر می بردند.
در اسلام مراسم خاکسپاری از اهّم امور است سؤال اینجاست که چرا مسلمانان برای درک فضیلت تجهیز رسول خدا گرد نیامدند؟
بهرحال جدال بالا گرفت و ابوبکر بر مسند خلافت تکیه زد. از این پس کسی به علی روی خوش نشان نداد یا اگر داد دل و زبانش یکی نبود. در آن روزگار تنها کسی که به یاری سنت رسول پرداخت دخت گرامش بود که او نیز چندی نپایید و بدین ترتیب غمی بر غمهای علی (ع) افزود.
پس از رحلت پیامبر(ص) بیشتر قبایل و نو مسلمانان به آیین جاهلیت بازگشتند، چرا که ترک آیین پدران و پرداخت زکات را بر نمی تافتند. اما هوش مندان قریش از جمله ابوسفیان می دانستند که زمان حکومت قبیله ای به سرآمده و باب اسلام هرگز بسته نخواهد شد. لذا ابوسفیان وقت را غنیمت شمرد، نزد علی آمد و دم از هواخواهی او زد. علی (ع) که از نیت او خبر داشت، دانست که باید سکوت کند و با خلفا مدارا نماید. او خلافت را حق می دانست، اما دین و وحدت مسلمانان را از آن واجب تر می پنداشت.
امام(ع) در سال های گوشه نشینی به جمع آوری قرآن پرداخت و پیوسته مسلمین را به خواندن و درک مفاهیم قرآن فرا می خواند.
دوران ابوبکر به سرآمد و دوران عمر و عثمان نیز؛ عثمان به دلیل فساد اقتصادی و تبعیضهای ناروا خود را به دام توطئه شورشیان انداخت. گرچه امام(ع) تا آخرین لحظات از او حمایت کرد ولی شورشیان تاب نیاوردند و او را به قتل رساندند و ازین پس مردم از هر جهت به سوی امام(ع) هجوم آوردند و خلافت را به او تحمیل کردند.
طی 25 سال گذشته هیچ سالی مناسب تر از این سال برای خلافت امام نمی نمود. بسیاری از ارزشها دگرگون شده، احکام الهی معطل مانده، و بیت المال به جای ناحق رفته بود و آداب جاهلی بر مردم مسلط گشته بود.
امام(ع) پس از فراغت از بیعت، عاملان خود را به سوی بلاد اسلامی گسیل داشت، اما چندان با توفیق روبرو نشد. مدینه هم چندان موافق با رأی امام پیش نمی رفت. از مخالفان که بگذریم برخی از موافقان هم چشم به دنیا داشتند، دم از مخالفت زدند. از جمله طلحه و زبیر به همراه ام المؤمنین عایشه (که از امام دل خوش نداشت) آنان پایگاه مقاومتی را در مکه بر علیه مرکز حکومت فراهم آوردند؛ و آهنگ بصره نمودند؛ و بدین ترتیب مقدمات جنگ جمل فراهم آمد. امام (ع) ناچار روانه ی عراق گردید؛ جنگ بین سپاهیان در گرفت و سپاه امام فائق آمد در این نبرد طلحه و زبیر کشته و شتر و کجاوه عایشه بر زمین نشست. با افتادن شتر که پرچم مینمود کار جنگ پایان یافت و بدین ترتیب 6000 تا 10000 تن از مسلمین جان باختند. امام (ع) عایشه را با احترام به همراه چهل زن راهی مدینه کرد و خود راهی کوفه شد.
از دیگر موانع امام(ع) معاویه پسر ابوسفیان بود. امام(ع) جریر را به قصد بیعت نزد او فرستاد. معاویه به بهانه های واهی او را در شام معطل کرد و سرآخر ناکام نزد امام بازگشت. بدین ترتیب مقدمات جنگ صفین فراهم گردید، که با فتنه عمر پسر عاص کار به حکمیت کشید، و در داستان حکمیت با زیرکی عمر ماجرا به سود معاویه رقم خورد، و آنچه امام(ع) کوفیان را از آن بیم می داد به وقوع پیوست. این قضیه مقدمه ی ظهور خوارج بود.
داستان خوارج و جنگ نهروان از شگفت انگیزترین و دردناکترین حوادث دوران خلافت علی (ع) است. آنان نه در پی حکومت، و نه دیده بر خلافت داشتند. بعض آنان شب زنده داری و قاری قرآن بودند؛ و بیشتر آنان آگاه بر فضایل امام(ع) بودند. در هر صورت در نهروان از سپاه امام بیش از ده تن کشته نشد، و از آنان جز ده تن باقی نماند.
از این پس هر چه امام(ع) کوفیان را به نبرد با شامیان فراخواند، کوتاهی کردند و از فرمان امام روی برتافتند. سال های 39 و 40 هجرت برای امام (ع) سال های پررنجی بود. معاویه با نیرنگ توانست بر سرزمین مصر چیره شود مصر در آنزمان به لحاظ موقعیت سیاسی بسیار مهم بود، بدین ترتیب معاویه گامی دیگر به آرزوی خود نزدیکتر شد.
امام (ع) از سویی گستاخی معاویه را میدید و از دیگر سوی سستی مردم خود را؛ خون دل میخورد و به خدا شکایت می برد.
سرانجام امام(ع) با توطئه خوارج به شهادت رسید. در اینکه علی (ع) در شب نوزدهم ماه رمضان به دست ابن ملجم ضربت خورد تردیدی نیست؛ اما آیا کشنده ی او فقط مردی خارجی بود؟ جای تردید است.
ریشه این توطئه را ابتدا در کوفه و نزد اشعث پسر قیس که از امام کینه بر دل داشت، و سپس در دمشق باید جستجو کرد. البته از داستان ساختگی زنی به نام قطام که به این داستان پیوند خورده تا چهره توطئه گران اصلی را پوشش دهد نیز نباید غافل ماند.
امیرمؤمنان، علی(ع)، فرزند ابوطالب، و جدّ او عبدالمطلب پسر هاشم است و هاشم پسر عبدمناف. خاندان هاشم شاخه ای از عبدمناف اند و شاخه ی دیگر آن بنی عبدشمس، نیای امویان است. هر دو خاندان از قریش اند. خاندان هاشم در قریش به بزرگواری و گشاده دستی شناخته بودند؛ هر چند مکنتی چون خاندان عبدشمس نداشتند.
مادرش فاطمه، دختراسد بن هاشم بن عبد مناف است. فاطمه چندی تربیت رسول خدا را عهده دار بود و برای او چون مادر می نمود. رسول خدا پیوسته او را گرامی می داشت و چون درگذشت، او را در پیراهن خود کفن کرد.
کنیه ی مشهور او ابوالحسن و لقب هایش فراوان است. از آن لقب ها آنچه در میان ایرانیان شهرت دارد اسدالله و حیدر است. لقب اسدالله را رسول خدا(ص) بدو داد و مادرش وی را حیدر خواند، و حیدر در لغت عرب به معنای شیر است.
علی(ع) در خانه ی کعبه به دنیا آمد و این شرافت تنها نصیب آن حضرت شده است. ولادت او را روز جمعه، سیزدهم رجب، یا بیست و سوم آن ماه و بعضی نیمه ی شعبان نوشته اند.
تربیت علی(ع) در کنار رسول خدا(ص) انجام گرفت. ابوطالب که در کودکی سرپرستی محمّد(ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عیال بسیار داشت. قریش را سالی سخت پدید آمد. محمّد(ص) عموی خود، عباس را گفت: «برادرت ابوطالب نان خور فراوان دارد و چنین که می بینی، مردم در سختی به سر می برند. بیا نزد او برویم و از آنان بکاهیم. من از برادران او یکی را برمی دارم، تو هم یکی را، و سرپرست آنها می شویم». عباس پذیرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در میان نهادند. ابوطالب گفت: «عقیل را برایم بگذارید و هر چه خواهید، بکنید». محمّد(ص) علی(ع) و عباس جعفر را گرفت. از این رو علی(ع) در خانه ی محمّد(ص) و در دامان او پرورده شد و خود در این باره چنین گوید:
«در پی او بودم، چنان که شتر بچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای برپا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت».
هرچه بیشتر می بالید، رسول خدا بیشتر به او می پرداخت و بر تربیت او می افزود، و او در این باره چنین فرموده است:
«آنگاه که کودک بودم، مرا در کنار خود نهاد و بر سینه ی خویشم جای داد و مرا در بستر خود می خوابانید؛ چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید».
هنگامی که رسول خدا در کوه حرا به رتبت پیمبری مشرف گردید و به خانه بازگشت، در خانه ی او خدیجه، علی و زید، پسر حارثه، به سر می بردند. او حالت و رسالت خود را پیش از آن که به دیگران بگوید به این سه تن گفت و هر سه، بی هیچ و چرا بدو گرویدند. باور داشتنی است که علی(ع) نخستین مرد در پذیرفتن دین اسلام باشد. او در این باره چنین می گوید:
«هر سال در حرا خلوت می گزید. من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول خدا و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی راه نیافته بود. من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم».
و در جای دیگر می گوید:
«هیچ کس پیش از من به پذیرفتن حق نشتافت و چون من صله ی رحم و افزودن در بخشش و کرم نیافت».
درآغاز اسلام، خواندن مردم به اسلام پنهانی بود. این مدت را سه سال نوشته اند و چون آیه ی «و أنذر عشیرتک الاقربین» نازل شد، پیغمبر(ص) به علی(ع) گفت: «خدا مرا فرموده است خویشاوندان نزدیکم را به پرستش او بخوانم. گوسفندی بکش و صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن».
علی(ع) چنان کرد. در آن روز چهل تن، یا نزدیک به چهل تن، از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگی از آن خوردنی سیر شدند؛ اما همین که رسول خدا(ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «ای فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم کسی از عرب برای مردم خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آورده ام».
آنگاه رسالت خویش را به خویشاوندان رساند و گفت: «کدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر و وصیّ من و خلیفه ی من در میان شما باشد؟» همه خاموش ماندند. علی(ع) گفت: «ای فرستاده ی خدا، آن منم».
پیغمبر(ص) فرمود: «این وصیّ من و خلیفه ی من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او فرمان برید». از این رو علی(ع) به جانشینی و وصایت رسول خدا(ص) گماشته شد.
قریش، یا دست کم سران آن، از این که محمّد(ص) مردم را به خدای یگانه می خواند، بیمی نداشتند؛ چرا که بتان از روی اعتقاد ارزشی نمی نهادند؛ اما در میان آنچه پیغمبر از زبان وحی بر مردم می خواند، آیه هایی بود که از آن می ترسیدند و آن را برای ثروت خود تهدیدی می دیدند؛ سفارش یتیمان، سخت نگرفتن بر بردگان، پرهیز از اندوختن مال و رعایت حال عیال. چنین کاری پذیرفتنی نیست. چه باید کرد؟ تا محمّد کشته نشود، این شعله خاموش نخواهد شد؛ اما اگر او را بکشند، بنی هاشم خون خواه اویند و هر خانواده از آنها با خانواده هایی پیوند دارد؛ درگیری میان قریش پدید می آید و آرامش به هم می خورد. راهی دیگر باید جست.
سران خانواده ها در دارالنَّدوه که مجلس شورای آنان بود، گرد آمدند. پس از گفت و گوی بسیار، همگان بر این اقدام یک سخن شدند که از هر قبیله جوانی چابک بگزینند و هر یک از آنان شمشیری برنده در دست گیرد، شب هنگام بر محمّد(ص) درآیند و به یکبار شمشیر خود بر او زنند تا تنی خاص کشنده ی او نباشد. چون چنین کنند، بنی هاشم نمی توانند با همه ی قبیله ها درافتند؛ ناچار به خون بها گردن می نهند.
جبرئیل رسول خدا را آگهی داد که باید این شب در بستر خود نخوابی. رسول خدا، علی(ع) را گفت:
«در جای من بخواب و به تو آسیبی نخواهد رسید».
علی(ع) پرسید: «اگر من جای تو بخوابم، تو در امان خواهی ماند».
گفت: «بلی»
علی(ع) لبخندی برآورد وسجده گزارد. آیه ی «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله».
درباره ی علی(ع) در این حادثه نازل شد.
رسول خدا(ص) اندکی پس از آن که به مدینه رسید، ابوواقد لیثی را با نامه ای به مکه فرستاد و از علی(ع) خواست به یثرب آید.
علی(ع) با فاطمه(س)، دختر پیغمبر(ص)، و فاطمه مادر خود و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب، که مورخان از آنان به «فواطم» تعبیر می کنند، روانه ی مکه شد. در میان راه، گروهی ازمشرکان مکه راه را بر او گرفتند. علی(ع) با آنان درافتاد و یکی از آنان را که جناح، مولای حرب بن امیه بود، از پای در آورد. مانده ی آنان پراکنده شدند و علی(ع) با همراهان سالم به یثرب درآمد.
از این پس، علی(ع) پیوسته در کنار رسول خدا به سر می برد و در جنگ هایی که تاریخ نویسان آن را غزوه می نامند، شرکت داشت. در غزوه ی بدر که در سال دوم هجرت رخ داد، بزرگان قریش به قصد سرکوب مردم مدینه هماهنگ شدند و جنگ میان آنان در گرفت. مشرکان مکه سخت شکست خوردند و با آن که نیروی آنان سه برابر نیروی مدینه بود، بیش از هفتاد تن از آنان کشته شدند و همین اندازه هم اسیر گردید. علی(ع) در این جنگ چند تن از سران مشرکان را از پا درآورد. او در یادآوری این روز چنین می گوید:
«من در خردی بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مضر را هلاک ساختم. شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خویشاوندی ام با او در چه نسبت است».
نبرد بدر، چنان که نوشته شد، به پیروزی مسلمانان پایان یافت و آرامشی درمدینه پدید آمد. زهرا(س)، دختر پیغمبر(ص)، در خانه ی پدر به سر می برد. ابوبکر و عمر، یکی پس از دیگری خواستگاری او آمدند؛ اما رسول خدا(ص) نپذیرفت. آن دو و نیز مردمی از انصار علی(ع) را گفتند: «فاطمه را خواستگاری کن».
علی(ع) به خانه ی رسول خدا(ص) رفت. پیغمبر(ص) پرسید: «پسر ابوطالب برای چه آمده است؟»
ــ «برای خواستگاری فاطمه».
ــ «مرحبا و اهلاً! مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان نداده ام. من بدانها گفتم این کار به اذن خدا بوده است».(1)
جنگ احد در سال سوم هجرت رخ داد. ابوسفیان که می خواست شکست جنگ بدر را جبران کند، با سه هزار مرد و دویست اسب و هزار شتر روی به مدینه آورد. رسول(ص) می خواست شهر حالت دفاعی به خود بگیرد. در شورای جنگی، جوانان پرشور اکثریت داشتند و تصمیم به حمله گرفتند. پیش از آغاز جنگ، عبدالله بن ابی که با پیغمبر(ص) به حالت نفاق به سر می برد، با سیصد تن از مردم خود بازگشت. در آغاز نبرد، سپاه مکه عقب نشست و مردم مکه دست به گردآوری غنیمت گشودند. دسته ی تیرانداز هم که مأمور نگهبانی درّه بود، برای به دست آوردن غنیمت، موضع خود را ترک گفت. خالد، پسر ولید، که در پی فرصت بود، حمله آورد و سپاه مدینه از دو سو در محاصره ماند. گروهی از سست ایمانان از گرد پیغمبر(ص) پراکنده شدند. بعضی بانگ برداشتند محمّد(ص) کشته شد. در چنین وقت، علی(ع) در کنار پیغمبر(ص) بود؛ او را از زمین برداشت و مهاجمان را از او دور ساخت. لشکریان چون از زنده بودن رسول(ص) مطمئن شدند، بازگشتند. از آن سو ابوسفیان دست از جنگ کشید و با وعده ی پیکار سال دیگر از احد بازگشت.
رسول خدا(ص) علی(ع) را گفت : «پی اینان برو و ببین اگر شتران خود را سوار شدند و اسب ها را یدک کردند، به مکه می روند، و اگر اسب ها سوارشدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند».
علی(ع) بازگشت و گفت: «بر شترها سوار شدند و اسبها را یدک کردند و راه مکه را پیش گرفتند».
ابوسفیان آنچه را می خواست، در جنگ بدر و احد به دست نیاورد؛ در نتیجه اهمیتی را که در دیده ی بزرگان قریش داشت، از دست داد. ناچار برای جبران شکست ها، سپاهی بزرگ تهیه دید و چون سپاه از قبیله های گوناگون فراهم شد، احزاب نام گرفت.
یهودیان بنی نضیر که به خیبر رفته بودند، همچنین یهودیان بنی قریظه با قریش متحد شدند. شمار سپاهیان مکه را میان هفت تا ده هزار تن نوشته اند. دراین جنگ، مدینه حالت دفاعی به خود گرفت و به پیشنهاد سلمان فارسی گرداگرد شهر را خندق کردند. عمروبن عبدود که دلیری نام دار بود، به همراهی عکرمه، پسر ابوجهل، بر آن شدند که از خندق عبور کنند. عمرو از سپاه مدینه هم نبرد خواست؛ اما هیچ کس جرأت درافتادن با او را نداشت. علی(ع) به جنگ او رفت. چون با وی رو به رو شد، او را ضربتی نزد. کسانی که نزد پیغمبر(ص) بودند و از دور می نگریستند، خرده گرفتند؛ پنداشتند علی(ع) ترسیده است. حذیفه به دفاع از این کسان برخاست. پیغمبر(ص) فرمود: «حذیفه! بس کن؛ علی خود سبب آن را خواهد گفت».
علی(ع) عمرو را از پای درآورد و نزد رسول خدا آمد. پیغمبر(ص)پرسید: «چرا هنگامی که با او رو به رو شدی، او را نکشتی؟»
گفت: «مادرم را دشنام داد و برچهره ام آب دهان انداخت. ترسیدم اگر او را بکشم، برای خشم خودم باشد؛ او را واگذاشتم تا خشمم فرونشست، سپس او را کشتم».
از علی(ع) چند بیت درباره ی این جنگ نوشته اند؛ خلاصه ی ترجمه ی آن را می آورم:
«او از بی خردی سنگ(بت) را یاری کرد و من از درست رایی پروردگار محمّد را. او را همچون شاخ درخت خرما بر روی خاک ها واگذاردم. به جامه های او ننگریستم؛ اما اگر او مرا کشته بود، جامه های مرا بیرون می آورد. ای گروه احزاب، مپندارید خدا دین خود و پیغمبر خود را خوار می کند».
درباره ی این روزها مؤلف کشف الغمه از مناقب خوارزمی حدیث ذیل را آورده است:
«پیکار علی بن ابی طالب(ع) با عمرو، پسر عبدود، در روز خندق، برتر از عمل امت من است تا روز رستاخیز».

پی‌نوشت‌ها:
 

1- برای آگاهی از چگونگی این زناشویی، به کتاب زندگی فاطمه (س) از نویسنده مراجعه شود.
 

منبع:نشریه النهج شماره 23-24

.....................................................................................

علی علیه السلام در آینه قرآن


 

نویسنده: احد لقمانی




 

اشاره : قرآن را که می گشاییم، دهها و حتی صدها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گرانبهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگی های وی، به مثال آفتاب عالم تاب، تمامی افراد را از ظلمت های زندگانی رهایی می بخشد و اینک که در ماه رمضان نسیم روح بخش سخنان خداوندی، رواق وجودمان را با عطر خود، معنویتی دیگر می بخشد، برخی از آیات قرآن کریم را درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام با نگاه دل می بینیم و سیمای علی را در آینه قرآن نظاره می کنیم:

لیلة المبیت
 

«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤوف بالعباد*بعضی از مردم [با ایمان و فداکار همچون علی علیه السلام در لیلة المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله]جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».(1) مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبی می گوید: هنگامی که پیامبر اسلام تصمیم به هجرت از مکه به مدینه گرفت، برای تحویل امانت های مردم و پرداخت پول های آنان، علی علیه السلام را به جای خود قرار داد وشب هنگام که به سوی «غار ثور» حرکت نمود و مشرکان اطراف خانه او را محاصره کرده بودند، دستور داد علی علیه السلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی(برد خضرمی)که مخصوص خود پیامبر بود، روی خویش بکشد. در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم ، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را برخود ترجیح دهد. هیچ یک حاضر نشدند. به آنان وحی کرد اکنون، علی علیه السلام در بستر پیامبر خوابیده است و آماده فدای جان خویش است. به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی نشسته بود، جبرئیل می گفت: «به به! آفرین بر تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار می کند». آن گاه آیه «و من الناس ...» نازل شد و در آن صفات علی علیه السلام بیان گردید.(2)
ابن ابی الحدید معتزلی از اهل سنت درباره تفسیر این آیه بر این باور است که حماسه علی علیه السلام در لیلة المبیت - شب خوابیدن به جای رسول الله صلی الله علیه و آله - مورد تایید همگان است و غیر از کسانی که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز، آن را انکار نمی کنند.(3)

ابلاغ سوره برائت
 

«وأذان من الله و رسوله إلی الناس یوم الحج الأکبر أن الله بریء من المشرکین و رسوله فإن تبتم فهو خیر لکم و إن تولیتم فاعملوا أنکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب ألیم* و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به «عموم» مردم در روز حج اکبر «روز عید قربان» که خداوند و پیامبر او از مشرکان بیزارند، با این حال اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید [و از قلمرو و قدرتش خارج شوید] و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده».(4)
احمد حنبل - پیشوای اهل سنت - از ابن عباس نقل می کند که پیامبر فلان شخص را فرستاد و سوره توبه را به او داد - تا به مردم هنگام حج ابلاغ کند - سپس علی علیه السلام را به دنبال او فرستاد و آن را، از وی گرفت و فرمود: ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسی باید باشد که او از من است و من از اویم.(5)

ولایت
 

در تفسیر عیاشی به اسناد خود از حسن بن زید از پدرش زید بن حسن از جدش روایت می کند که گفت: شنیدم از عمار یاسر که می گفت: در هنگام رکوع نماز مستحبی، سائلی برابر علی بن ابی طالب ایستاد، حضرت انگشتر خود را بیرون کرده و به وی داد، آن گاه نزد پیغمبر آمد و داستان خود را گفت، چیزی نگذشت که این آیه نازل شد: «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون*جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند»(6) رسول الله صلی الله علیه و آله آیه را بر ما تلاوت نمود و سپس فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، بارالها! دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد.(7)

مباهله
 

«فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساء نا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» هر گاه بعد از علم و دانش که «درباره مسیح »به تو رسیده «باز» کسانی بر تو به ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می کنیم، شما هم زنان خویش را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم، شما هم نفوس خود، آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».(8) مباهله به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن یعنی بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت کار او را به دست خدا سپردن. انبوه بی شماری از مفسران اهل سنت «ابناءنا» در آیه را اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام «نساءنا» را فاطمه علیهاالسلام و «انفسنا» را اشاره به علی علیه السلام دانسته اند. که نشان از چشم گیری مقام علی علیه السلام در عرصه نفرین نمودن دشمنان و آشکار شدن حق و در کنار رسول خدا و حتی همانند جان او گردیدن، بیان شده است.(9)

حقانیت ولایت
 

«سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع* تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند . از سوی خداوند ذی المعارج - صاحب فرشتگانی که برآسمان ها صعود می کنند-است».(10) علامه امینی نام سی نفر از عالمان اهل سنت را بیان می کند که همگی علت نزول این آیات را درخواست عذاب از سوی منکر انتصاب و ولایت علی علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، در صورت حقانیت امانت آن حضرت دانسته اند. داستان از این قرار بود که: چون رسول خدا (ص) علی (ع) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود: هر که من مولا و ولی او هستم، علی مولا و ولی اوست، چیزی نگذشت که این سخن در تمامی شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادی تا شهادت به یگانگی خدا و رسالت خودت بدهیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم، اما با این ها راضی نشدی تا این که این جوان - اشاره به علی علیه السلام - را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولا» آیا این سخن از ناحیه خودت است یا از سوی خدا؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این از ناحیه خدا است، نعمان روی برگرداند و در حالی که می گفت: خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگی از آسمان بر ما بباران! این جا بود که ناگهان سنگی بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. ناگاه آیه «سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع» نازل شد.(11)

راه مستقیم
 

«اهدنا الصراط المستقیم* ما را به راه راست هدایت فرما».(12)
علامه طباطبایی در المیزان از «فقیه» و «تفسیرعیاشی» نقل نموده که «صراط مستقیم» در این آیه: امیرمؤمنان، علی علیه السلام است.(13)
در سخن دیگری از امام صادق علیه السلام، صراط مستقیم، راه به سوی معرفت خدا تفسیر شده که دو صراط است، یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت، صراط در دنیا امام واجب الاطاعه است، کسی که او را شناخته و از وی پیروی کند بر این صراط است و در آخرت صراطی است که پل دوزخ است وکسانی که در دنیا امام واجب الاطاعه را نشناسند، بر این صراط لغزیده و در آتش دوزخ هلاک خواهند شد.(14)

انفاق
 

«الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون* کسانی که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمگین می شوند».(15) افزون بر مفسران شیعی، عالمان اهل تسنن نیز در تفاسیر خود نزول این آیه را درباره حضرت علی علیه السلام دانسته اند، کسانی چون این عساکر، طبرانی، ابن حاتم، ابن جریر و امام فخر رازی.(16)
داستانی که شأن نزول و علت نازل شدن آیه را در آن بیان کرده اند آن است که: امام امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که تنها چهار درهم داشت، یک درهم در روز، یک درهم در شب، سومین آن را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا در راه خدا انفاق نمود. و حکمت آن این بود که برای هر یک از این 4 نوع انفاق ثوابی خاص است و گاه موقعیت آن را اقتضاء می کند. لذا حضرت اقسام انفاق را انجام دادند.

گوش شنوا
 

«لنجعلها لکم تذکرة و تعیها أذن واعیه* تا آن - نزول عذاب بر ستم کاران و مستکبران - را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوش های شنوا آن را نگه داری می کنند».(17)برخی از مفسران شیعی سی حدیث از اهل تسنن و تشییع در نزول این آیه درباره شخصیت حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند که نشان گر عظمت مقام امام علیه السلام نسبت به دانایی اسرار پیامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است.(18)حدیث از آن جا آغاز می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - هنگام نزول آیه «و تعیها أذن واعیة» فرمود: «من از خداوند درخواست کردم گوش های علی را از این گوش های شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد». به دنبال سخن پیامبر، علی علیه السلام فرمود: «من هیچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم تا به همیشه آن را به خاطر داشتم».(19)

مقام نیکان
 

«إن الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا...و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا.إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا* نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است... «آنان» غذای - خود را به خاطر محبت به خدا [با وجود آن که نیاز دارند] به مسکین و یتیم و اسیر می دهند - و می گویند - ما شما را برای خدا طعام می دهیم و هیچ پاداش و تشکری از شما نمی خواهیم».(20) 34 نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حدیثی در کتاب های خود، این آیات را درباره ایثار امام علی علیه السلام و خاندان تابناک او دانسته اند.(21) و تمامی عالمان شیعی، هیجده آیه مورد بحث سوره انسان را از افتخارات بی نظیر و فضایل بسیار مهم حضرت علی، فاطمه زهرا و فرزندانشان علیهم السلام شمرده اند.(22) ماجرای نزول آیات بدین گونه بود که حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند. امام علی و حضرت زهرا سلام الله علیها نذر کردند، هر گاه حسنین علیهماالسلام شفا یافتند، 3 روز، روزه بگیرند. بعد از شفای ایشان همه خانواده، نیت سه روز روزه را نمودند و در طی 3روز هنگام افطار به ترتیب مسکین و یتیم و اسیری مراجعه کرد و خاندان عصمت و طهارت، غذای خود را که هم افطار و هم سحری اشان بود، در راه خدا به ایشان دادند و 3 روز بدون سحری و افطار روزه گرفتند. بعد از آن آیات 5 تا 32 سوره انسان در شأن ایشان نازل شد.(23)

مجاهد در راه خدا
 

«أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین* آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند «عمل» کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است. «این هر دو » هرگز نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند».(24) دانشمند معروف اهل سنت حاکم «ابوالقاسم حسکانی» از «بریده» نقل می کند که شیبه و عباس هرکدام بر دیگری افتخار می کردند. علی علیه السلام از کنار آن دو می گذشت از افتخار نمودن آن دو پرسش نمود عباس گفت: امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است. شیبه گفت: من تعمیر کننده مسجدالحرام و کلیددار خانه کعبه هستم. علی علیه السلام گفت: با این که از شما حیا می کنم، باید بگویم که با این سن کم افتخاری دارم که شما ندارید. آن دو پرسیدند: کدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر - درود خداوند بر او خاندان وی باد - آورید عباس خشمناک برخاست و نزد رسول الله رفت. (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمی بینی، علی با من چگونه سخن می گوید؟ پیامبر علی علیه السلام را خواست و ازچگونگی ماجرا پرسش کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: ای محمد! پروردگار به تو سلام می فرستد و می گوید این آیات را بر آن ها بخوان : «أجعلتم سقایة الحاج...».(25)

پی نوشت ها :
 

1- سوره بقره /207.
2- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج2، ص 46؛ الغدیر، ج2، ص44.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص270، احیاءالعلوم، غزالی، ج 3، ص 238، نزهة المجالس، صفوری، ج 2، ص 209، تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی حفی، ص 21، مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 348، تاریخ طبری، ج2، ص 99، 101، سیره ابن هشام، ج 2، ص 291، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 29.
4- توبه/3.
5- مسند احمد حنبل: ج1، ص231(طبع مصر)، همان ج 3، ص 212، همان، ج 1، ص 150، خصایص نسائی، ص28.
6- سوره مائده/7
7- فسیر عیاشی ج 1 ص 327 ح 139.
8- آل عمران/61.
9- صحیح مسلم، ج 7، ص120، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185، تفسیر طبری، ج 3، ص 192، مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص150، دلائل النبوة، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص297، روح المعانی، آلوسی، ج 3، ص 167، کشاف، زمخشری، ج1،ص 193، فصول المهمه ابن صباغ، ص 108 ،الجامع الحکام القرآن ،علامه قربطی،ج 3،ص 104.
10- معارج/1 و 3.
11- تفسیر نمونه، ج 25، ص 7.
12- فاتحه /5.
13- تفسیر المیزان (ترجمه )، ج1، ص49، تفسیر البرهان، علامه بحرانی، ج 1، ص 50.
14- همان.
15- بقره/274.
16- نگاه کنید به تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص290 و 291.
17- الحاقه/12.
18- تفسیر قرطبی، ج1، ص6743، مجمع البیان، روح البیان، روح المعانی، المیزان و تفسیر البوالفتوح رازی، ذیل آیه 12 سوره معارج.
19- مناقب ابن مغازلی شاخصی، ص265.
20- انسان/5 و 8 و 9.
21- الغدیر، ج3، ص 107، احقاق الحق، ج 3، ص157 تا 171.
22- تفسیر نمونه، ج25، ص 345.
23- تفسیر احسن الحدیث، ج12، ص 274، الجدید، ج7،ص283، حجة التفاسیر، ج7، ص 139، الکاشف، ج 4، ص 670، کشف الاسرار، ج10، ص319.
24- توبه/19.
25- تفسیر طبری، فخر رازی و آثار اصحاب النزول واحدی، تفسیر خازن بغدادی، معالم التنزیل بغوی، مناقب ابن مغازلی و جامع الاصول ابن اثیر، برای توضیح بیشتر درباره این حدیث و مشخصات مدارک آن به احقاق الحق مرحوم شوشتری، ج 3، ص 122 تا 127 مراجعه کنید.
 

منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی
..........................................................................................................................................................................

شمه ای از سیره امام على(ع)


 





 
جعفر بن محمد(ع) گوید: چون على(ع) میان دو کار قرار مى‏گرفت که در هر دو رضاى خدا بود، همواره آن را برمى‏گزید که سخت‏تر از دیگرى بود. همیشه از دسترنج خود مى‏خورد و آن را براى او از مدینه مى‏آوردند و اگر خوردن را سویق اختیار مى‏کرد، آن را در انبانى مى‏کرد و بر سر آن مُهر مى‏نهاد مبادا کسى چیزى جز آن بر آن بیفزاید. آیا در دنیا چه کسى زاهدتر از على(ع) تواند بود؟
سُوَید بن حارث گوید: على چند تن از عمالش را گفت که در ماه رمضان براى مردم طعامى بپزند. آنها بیست و پنج تغار غذا پختند و کاسه‏اى نیز براى او آوردند که چند دنده در آن بود. على(ع) دو تا را برگرفت و گفت: «فعلاً مرا بس است؛ وقتى تمام شد، باز هم مى‏گیرم.»‏
مسلم بجلى گوید: على مردم را در یک سال سه بار عطا داد. سپس خراج اصفهان رسید. على ندا درداد که: «اى مردم، فردا بیایید و عطاى خود بستانید. به خدا سوگند من نمى‏توانم خزانه‏دار شما بشوم.» آنگاه فرمان داد بیت‏المال را جاروب کنند و آب بپاشند. پس دو رکعت نماز گزارد و گفت: «اى دنیا، دیگرى جز مرا بفریب.» و از بیت‏المال بیرون آمد. مقدارى ریسمان بر در مسجد بود. پرسید: «این ریسمانها چیست؟» گفتند: «از بلاد کسرى (یعنى ایران) آورده‏اند.» گفت: «آن را هم میان مسلمانان قسمت کنید.» گویى کارگزاران به آن ارجى ننهاده بودند. یکى از آنها را باز کرد، کتان بود که به کار مى‏آمد. مردم براى خریدنش به رقابت پرداختند. در پایان روز بهاى هر ریسمان به چند درهم رسید.‏
عُقبه بن علقمه گوید: بر على داخل شدم در مقابلش ظرفى شیر ترش بود. چنان که ترشى‏اش مرا آزار داد و تکه‏اى نان خشک. گفتم: «یا امیرالمؤمنین، غذاى شما چنین است؟» گفت: «دیدم که رسول‏الله نانى خشک‏تر از این مى‏خورد و جامه‏اى خشن‏تر از این جامه مى‏پوشید (و به جامه خود اشارت کرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم، مى‏ترسم که به او ملحق نشوم!»‏
امام محمد بن على(ع) گوید: على(ع) در کوفه به مردم نان و گوشت مى‏خورانید و خود طعامى دیگر داشت. کسى دیگرى را گفت: «کاش مى‏توانستیم طعام امیرالمؤمنین را ببینیم که چیست.» روزى به هنگام طعام خوردنش آمدند و طعامش روغن زیتون بود که نان در آن ترید کرده بود و بر روى آن خرما.‏
سوید بن غَفَله گوید: بر امیرالمؤمنین داخل شدم و او در کوفه در دارالاماره بود و در مقابلش کاسه‏اى شیر که بوى ترشیدگى آن به مشامم خورد. قرص نان جوینى در دست داشت که هنوز خردک پوستهاى جو بر رویش پیدا بود. على(ع) از آن نان مى‏شکست و گاهگاهى براى شکستن از سر زانوى خود مدد مى‏گرفت. خادمه‏اش فضه بالاى سرش ایستاده بود. او را گفتم: «آیا از خدا نمى‏ترسید که براى این پیرمرد چنین طعامى مى‏آورید؟ چه مى‏شد اقلاً آرد را مى‏بیختید؟» فضه گفت: «ما مى‏ترسیم که مخالفتش کنیم و گناهکار شویم. از ما قول گرفته که تا با او هستیم، آردش را غربال نکنیم.» على(ع) پرسید: «چه مى‏گوید؟» فضه گفت: «خود از او بپرس.» آنچه به فضه گفته بودم، به او گفتم که: «کاش بفرمایید آردتان را غربال کنند.» على(ع) گریست و گفت: «پدرومادرم فداى کسى باد که هرگز سه روز پى‏درپى خود را از نان گندم سیر نکرد تا رخت از این جهان بربست و آرد خود را هرگز غربال نفرمود.» [یعنى پیامبر].
عدى بن ثابت گوید: براى على ظرفى پالوده آوردند؛ از خوردنش امتناع کرد. صالح گوید که جده‏ام نزد على رفت. على خرما به دوش مى‏کشید. جده‏ام سلام کرد و گفت: «بدهید من برایتان بیاورم.» على گفت: «صاحب زن و فرزند به حمل آن سزاوارتر است.» و گفت: «نمى‏خورى؟» جده‏ام گفت: «نه، میل ندارم.» على آن خرما به منزل خود برد و بازگردید و آن ملحفه را که هنوز پوست خرما به آن چسبیده بود، بر دوش داشت و همچنان به نماز جمعه ایستاد.‏
جعفر بن محمد(ع) گوید: براى على(ع) طعامى آوردند از خرما و مویز و روغن. على(ع) از آن نخورد. گفتند: «حرام است؟» گفت: «نه، ولى بیم دارم که نفس مشتاق آن شود.» از بعضى از اصحاب روایت شده که: على را گفتند: «بسیار صدقه مى‏دهى؛ آیا قدرى امساک نمى‏کنى؟» گفت: «نه، به خدا اگر مى‏دانستم که خدا یکى از این اعمال را که مى‏گزارم پذیرفته است، بس مى‏کردم؛ ولى به خدا سوگند که نمى‏دانم چیزى از من پذیرفته است، یا نه!»‏ عبدالله بن حسن گوید: «على هزار برده را آزاد کرد که بهاى آنها را از پینه دست و عرق پیشانى پرداخت.»‏
جعفر بن محمد(ع) گوید: على هزار برده را از دسترنج خود آزاد کرد. اگر او را دیده بودید، مى‏دیدید که حلوایش خرما و شیر است و جامه‏اش از کرباس. چون لیلى را به زنى گرفت، برایش حجله‏اى بستند، على آن را به کنارى زد و گفت: «خاندان على را همان که دارند، کافى است.»
قدامه بن عتاب گوید: على(ع) ستبرشانه و ستبر بازو بود. عضلات دستش ستبر و پیچیده و عضلات پایش ستبر و پیچیده بود.‏
جعفر بن محمد روایت می‌کند که على(ع) جامه‏اى دراز و فراخ خرید به چهار دهم. پس خیاط را فراخواند و آستینش را کشید و آنچه از انگشتان افزون آمد، برید.‏ عبدالله بن ابى‏هُذیل گوید: على بن ابى‏طالب را دیدم که جامه‏اى بر تن داشت که چون آستینهایش را مى‏کشید، تا سرانگشتانش مى‏رسید و چون رها مى‏کرد، به بالاى مچش مى‏جهید.‏
ابوالاشعث عنزى از پدرش روایت مى‏کند که گفت: على‌بن ابى‏طالب را دیدم که روز جمعه در فرات غسل کرد. سپس جامه‏اى از کرباس خرید به سه درهم و با مردم نماز جمعه گزارد و هنوز گریبان جامه را ندوخته بودند.‏
ابواسحاق سبیعى گوید: در روز جمعه‏اى بر دوش پدرم بودم و على براى مردم اداى خطبه مى‏کرد و خود را به آستینش باد مى‏زد. گفتم: «پدر، امیرالمؤمنین گرمش شده است.» گفت: «نه، نه سردش شده است و نه گرمش. جامه‏اش را شسته است و هنوز‌تر است و جامه دیگر هم ندارد، بادش مى‏دهد تا خشک شود!» ابواسحاق گوید: پدرم مرا بلند کرد على را دیدم، موى سر و ریشش سفید بود و سینه‏اش فراخ.‏
مردى از مردم بصره به نام ابومَطَر گوید: من در مسجد کوفه مى‏خوابیدم و براى قضاى حاجت به رحبه مى‏رفتم و از بقال نان مى‏گرفتم. روزى به قصد بازار بیرون آمدم، کسى مرا صدا زد که: «اى مرد، دامن فراچین تا هم جامه‏ات پاکیزه‏تر ماند و هم براى پروردگارت پرهیزکارى کرده باشى.» پرسیدم: «این مرد کیست؟» گفتند: «امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب است.» از پى او رفتم. به بازار شترفروشان مى‏رفت. چون به بازار رسید، ایستاد و گفت: «اى جماعت فروشندگان از سوگند دروغ بپرهیزید، که سوگند خوردن اگر کالا را به فروش برساند، برکت را از میان مى‏برد.»
آنگاه به بازار کرباس‏فروشان رفت. بر دکانى مردى نشسته بود خوشروى، على(ع) او را گفت: «دو جامه مى‏خواهم که به پنج درهم بیرزد.» مرد به ناگاه از جاى برجست و گفت: «فرمانبردارم یا امیرالمؤمنین.» چون فروشنده او را شناخته بود، از او چیزى نخرید و به جاى دیگر رفت. به پسرى رسید: گفت: «اى پسر، دو جامه مى‏خواهم به پنج درهم.» پسر گفت: «دو جامه دارم آن که بهتر از دیگرى است، به سه درهم مى‏دهم و آن دیگر را دو درهم.» على گفت: «آنها را بیاور» و قنبر را گفت: «آن که به سه درهم مى‏ارزد، از آن تو.» گفت: «براى شما مناسب‏تر است که به منبر مى‏روید و براى مردم سخن مى‏گویید.» على(ع) گفت: «نه، تو جوانى و در تو شور جوانى است. من از پروردگارم شرم دارم که خود را بر تو برترى دهم، که از رسول‏الله(ص) شنیده‏ام که: زیردستان را همان پوشانید که خود مى‏پوشید و همان خورانید که خود مى‏خورید.» آنگاه جامه را بر تن کرد و دست در آستین کرد، از انگشتانش افزون بود. گفت: «اى پسر، این تکه را ببر.» پسر برید و گفت: «اى پیرمرد، بگذار لبه‏اش را بدوزم.» على(ع) گفت: «همان گونه که هست، رهایش کن که شتاب در کار بیش از اینهاست!»‏
زید بن وهب گوید: جماعتى از مردم بصره نزد على(ع) آمدند. در آن میان مردى از رؤساى خوارج بود. او را جعد بن نعجه مى‏گفتند. درباره لباسش از او پرسید که چرا جامه‏اى بهتر نمى‏پوشد؟ گفت: «این گونه لباس مرا از خودپسندى دورتر مى‏دارد و براى تأسى کردن مسلمانان به من شایسته‏تر است.» سپس آن خارجى گفت: «از خدا بترس، تو خواهى مرد.» على(ع) گفت: «خواهم مرد. نه به خدا، کشته مى‏شوم. ضربتى بر سرم فرود مى‏آید و این ریشم به خونم خضاب مى‏شود. و این قضایى است که خواهد رسید و عهدى است دیرین و آن که دروغ بندد، نومید شود.»‏
ابوسعید گوید: على به بازار مى‏آمد و مى‏گفت: «اى بازاریان، از خدا بترسید و حذر کنید از سوگند خوردن که اگر سوگند کالا را به فروش رساند، ولى برکت را ببرد. هر آینه تاجر فاجر است مگر آنکه به حق بخرد و به حق بفروشد.» همین و بس. پس از چند روز باز به بازار مى‏آمد و همان سخن باز مى‏گفت. ‏
حارث گوید: على(ع) به بازار آمد و گفت: «اى جماعت قصابان، هر که در گوشت بدمد، از ما نیست.» مردى که به او پشت کرده بود، گفت: «هرگز، قسم به کسى که پس هفت پرده است.» على(ع) بر پشت او زد و گفت: «اى گوشت فروش، کیست که در پس هفت پرده است؟» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، آفریدگار جهان.» على(ع) گفت: «خطاکردى، مادرت در عزایت زارى کند! میان خدا و آفریدگانش هیچ پرده‏اى نیست؛ زیرا هرجا که باشند، خدا با آنهاست.» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، اکنون کفاره سخنى که من گفتم چیست؟» گفت: «اینکه بدانى در هرجا که باشى، خدا با توست.» مرد گفت: «آیا مسکینان را طعام بدهم؟» على(ع) گفت: «نه کفاره ندارد، مثل این است که به غیر نام الله قسم خورده‏اى.»‏
نعمان بن سعد گوید: على(ع) به بازار مى‏رفت و تازیانه خود به دست مى‏گرفت و مى‏گفت: «بارخدایا، به تو پناه مى‏برم از فسق و فجور و شر این بازار!»‏
عاصم بن ضمره گوید: على(ع) بیت‏المال را میان مردم تقسیم کرد و همه را یکسان داد.‏ ابوبکر بن عباس از قدم ضبى روایت کند که على(ع) کس فرستاد تا لَبید بن عطارد تمیمى را نزد او بیاورد. در راه که مى‏آمد، به یکى از منازل بنى اسد رسید، نعیم بن دجاجه آنجا بود. نعیم برخاست و لبید را آزاد کرد. پس نزد على آمدند و گفتند که: «ما لبید را دستگیر کردیم و آوردیم. در راه بر نُعیم بن دجاجه گذشتیم، او بندى را رهانید.» و نعیم از افراد «شرطه‌الخمیس» بود. على(ع) فرمان داد نعیم را حاضر آوردند و سخت بزدند. چون او را باز مى‏گردانیدند، گفت: «یا امیرالمؤمنین، با تو زیستن سبب خوارشدن است و جداشدن از تو کفر است.» على(ع) گفت: «واقعاً چنین است؟» گفت: «آرى.» على گفت: «آزادش کنید.»‏
منبع:http://www.ettelaat.com
...........................................................................................................................................................................

امام علی مصداق کامل اسوه حسنه


 





 
امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام الگوی همیشگی است که می‏توان همه کمالات را در او سراغ گرفت و بدان‏ها اقتدا کرد. آن حضرت نه‏تنها از آنِ شیعیان که الگوی همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام علی علیه‏السلام، تجسم ارزش‏های دینی و اسلام مجسّم است، انسانی در اوج عرفان، عبادت، سلوک و در عین حال سیاست‏مدار و جامعه‏ساز. شدت عمل را با رحمت و عطوفت به مؤمنان آموخت؛ اهل مداهنه نبود و هیچ‏گاه حقیقت را قربانی مصلحت نکرد. کتاب فضل علی علیه‏السلام چندان پربرگ‏وبار است که برای خواندن آن چند نقدِ عمر باید و تنها می‏توان شمه‏ای از فضایل ناپیدای علوی را واکاوید و پیش روی همگان نهاد.
از آنجا که حس کمال‏جویی و ویژگی الگوطلبی و نمونه‏پذیری، امری فطری و ذاتی است و آدمی برای ره‏یابی به سرمنزل مقصود و دست‏یابی به کمال مطلوب، در جست‏وجوی اسوه‏هایی برای پیروی از آنها و گرفتن سرمشق برمی‏آید، باید الگوهای مطلوب را بشناسد. علی علیه‏السلام پس از پیامبراعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مصداق کامل اسوه حسنه است و پیروی از ایشان موجب هدایت و کمال امت اسلامی، بلکه انسانی است. شیوه آن بنده راستین حق، سبب ترقی، رشد و تکامل بشر خواهد بود و به همان نسبت سرپیچی از روش او، گمراهی و نابودی همیشگی را در پی خواهد داشت. پیامبر درباره سیره علی علیه‏السلام به عمار یاسر این‏گونه سفارش می‏کند:
ای عمار، اگر دیدی علی به تنهایی از یک راه می‏رود و تمام مردم به راهی دیگر روانند، به راه علی برو؛ زیرا او تو را به نابودی نکشاند و تو را از مسیر هدایت و رستگاری خارج نسازد.1
در روایتی دیگر پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به علی علیه‏السلام فرمودند:
ای علی، بی‏شک تو کسی را که پیروت باشد، هدایت خواهی کرد و آن‏که با سیره و راه تو مخالف است، به یقین، تا روز قیامت گمراه خواهد ماند.2
امام علی علیه‏السلام در برخورد با مردم و جوامع انسانی، دیدگاهی فراتر از دید مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می‏شوند. دسته‏ای از آنها، برادر دینی‏اند و دسته‏ای دیگر، در آفرینش با مسلمانان یکسانند. ازاین‏رو، با هر یک از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنّت پیامبر تعیین کرده است و نیز متناسب با شأن و کرامت انسانی آنان عمل می‏کرد. در سفارش به مالک اشتر در همین مورد می‏فرماید:
فَاِنَّهُم صِنفانِ: اما أخٌ لک فی الدِّینِ و إمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.3
ای مالک، مردمان دو دسته‏اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند.
از نظر امام علی علیه‏السلام، همه انسان‏ها فرزندان یک پدر و مادر و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ انسانی از این جهت، بر دیگری برتری ندارد. ایشان به صراحت می‏فرماید: "ایُّها النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عبدا ولا اَمَةً و انَّ الناسَ کُلَّهُم أَحرارٌ؛4 ای مردم، بی‏گمان آدم هیچ یک از فرزندانش را برده و کنیز نزاد و همگان آزادند ".
در سیره امام علی علیه‏السلام همه مردم از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب اجتماعی یکسان بهره‏مند شوند. تساوی حقوقی افراد از دیدگاه علی علیه‏السلام چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز والی و حاکم نباید تبعیض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابی بکر، والی مصر چنین می‏فرماید:
با همگان یکسان رفتار کن، چه آن‏گاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آن‏که خیره‏شان نگاه کنی تا زورمندان و بزرگان، در تبعیض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.5
از روزی که علی علیه‏السلامخود را شناخت، بر محور حق حرکت کرد و در این راه هماره با حق دم‏ساز بود. به همین دلیل، پیامبر فرمود: "اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَینَما مالَ؛ حق به دنبال علی علیه‏السلام است هر جا که برود ".6
علی علیه‏السلامبه تمام معنا، قانون‏مدار و مجری قانون الهی بود و در این راه میان خودی و غریبه تفاوتی نمی‏گذاشت و اگر کسی برخلاف قانون عمل می‏کرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا می‏کرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمی‏پذیرفت. از سوی دیگر، بسیار دقیق و منظم بود و دیگران را از بی‏برنامگی بازمی‏داشت. ایشان در عهدنامه مالک اشتر برای حفظ نظم و انجام کارها در وقتشان فرمود:
کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روز کاری ویژه خود را دارد و از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، برحذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده.7
از دید امام علی علیه‏السلام، مهربانی و محبت با مردم، در جذب دل‏ها و اداره کردن انسان‏ها، نقش ارزنده‏ای دارد و سبب می‏شود زمام‏دار بر قلوب مردم حکومت کند. ایشان درباره مهرورزی به انسان‏ها در عهدنامه مالک اشتر می‏فرماید:
دلت را از رعایا، پر از مهر و محبت و لطف کن. در برابر آنها درنده و آزارکننده‏ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری.8
امام همیشه در دست‏رس همگان بود به گونه‏ای که پایین‏ترین رده‏های اجتماعی نیز به سهولت و بدون کوچک‏ترین مشکل و مانعی با وی دیدار می‏کردند و مشکلاتشان را با او در میان می‏گذاشتند. هیچ دربانی نداشت و به کارگزاران خود نیز سفارش می‏کرد که هیچ‏گاه از دید مردم غایب نشوند. در این راستا به پسر عموی خود قثم بن عباس که زمام‏دار مکه بود، چنین می‏نویسد:
صبح و عصر برای رسیدگی به امور حاجیان و مردم مکه بنشین. به کسانی که پرسشی دارند، پاسخ ده. جاهلان را بیاموز و با دانشمندان مذاکره کن. در میان تو و مردم باید واسطه و سفیری جز زبانت و حاجب و پرده‏ای جز چهره‏ات نباشد. افرادی را که با تو کار دارند، از ملاقات با خود محروم مساز. اگر ابتدا آنها را از درِ خانه‏ات برانند، حل مشکل آنها پس از آن، این بی‏حرمتی و بی‏اعتنایی را جبران نخواهد کرد.9
امام برای آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگی‏شان اهمیت ویژه‏ای قائل بود و بر دو نکته اساسی تأکید می‏ورزید. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، باید تنها سنّت‏های نیکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و در بخش آموزش باید چیزی را به مردم آموخت که برای دنیا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگی‏شان بهره گیرند. از نظر علی علیه‏السلام فقط علمی ارزش دارد که شخصیت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.10
سیره امام علی علیه‏السلام در بعد فردی و خانوادگی نیز در اوج است. علی علیه‏السلام، یگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، کام جانش به نام حق و به یاد خدا شیرین شد. او در خداشناسی به یقین کامل رسیده بود، آن‏چنان‏که می‏فرماید: "اِنّی لَعَلی یَقینٍ مِنْ رَبّی و غَیْرِ شُبهَةٍ مِنْ دینی؛ من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل یقین رسیده‏ام و در دینم تردیدی ندارم ".11
خداشناسی علی علیه‏السلام به اندازه عظمت و بزرگی خود اوست؛ زیرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامه‏های خویش می‏داند و او را به چشم دل می‏بیند، عبادت او، عبادت آزادگان است که فقط به شکرانه ذات حق و بدون چشم‏داشت پاداشی صورت می‏پذیرد. خود در این باره می‏فرماید:
گروهی خدا را از روی رغبت و میل (به بهشت) می‏پرستند که این عبادت تاجران و سودجویان است و گروهی خدای را از روی ترس، پرستش می‏کنند که عبادت بردگان است و عده‏ای به سبب شکر نعمت‏های الهی و سپاس (و اینکه حضرت حق را شایسته عبادت می‏دانند) او را می‏پرستند و این عبادت آزادگان است.12
آن‏گاه به نوع عبادت خود اشاره می‏کند و می‏فرماید:
هیچ‏گاه خداوند را از روی ترس یا به طمع و چشم‏داشت پاداشی نپرستیدم، بلکه چون خداوند را شایسته پرستش دیدم، او را عبادت کردم.13
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره اخلاص نیز می‏فرماید که تمام دوستی‏ها و دشمنی‏ها و جذب و دفع، همه و همه باید برای خدا باشد: "المؤمِنُ مَنْ کان حُبُّهُ لِلّهِ و بُغضُهُ للّه‏ِ و أخذُهُ للّه‏ و تَرْکُهُ للّهِ ".14
در سیره عبادی امام، نماز بزرگ‏ترین جلوه عبادت واساسی‏ترین نماد بندگی و رکن نخستین و پایه اصلی دین است. مؤمن کسی است که دوستی، دشمنی، دادن و گرفتن او برای خدا باشد. در بحرانی‏ترین زمان‏ها و مکان‏ها نیز نماز اول وقت امام به تأخیر نمی‏افتاد، چنان‏که در جنگ صفین گاه و بی‏گاه به خورشید نگاه می‏کرد و مراقب بود که وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسید: ای امیرمؤمنان، چرا گاهی از جنگ دست می‏کشی و به آسمان می‏نگری؟ فرمود: "به خورشید و زوال آن نگاه می‏کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم. " ابن عباس با شگفتی پرسید: آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست، به نماز اول وقت می‏اندیشی؟ فرمود: "ما برای چه با آنان می‏جنگیم؟ آیا برای نماز، نبرد نمی‏کنیم؟ "15
امام علی علیه‏السلاماز نظر خانوادگی و توجه به کانون انس و الفت نیز الگویی نیکو برای تمام خانواده‏هاست. امام، بزرگ‏ترین عامل خوش‏بختی و راز کام‏یابی خانواده را در گرم و باصفا نگاه‏داشتن کانون خانوادگی، اخلاق پسندیده و محبت و مهربانی و وفاداری در آن می‏داند و می‏فرماید:
به خدا سوگند، هیچ‏گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت نکرد و از دستور من سرنپیچید و هرگاه به او نگاه می‏کردم، همه ناراحتی‏ها و اندوه‏ها و غم‏هایم را از یاد می‏بردم.16
حضرت در مورد حقوق همسران می‏فرمود:
مبادا بر زنان خویش ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند، مانند کسی است که برده‏ای از فرزندان اسماعیل علیه‏السلام را آزاد ساخته است.17
شیوه و رفتار علی علیه‏السلام با فرزندانش بر اساس تربیت نبوی بود. ایشان در سخنی زیبا به حسن و حسین علیهماالسلام، فضیلت‏ها و ارزش‏های متعالی در زندگی را چنین می‏آموزد:
تقوا پیشه سازید. در پی دنیا و مظاهر آن نباشید حتی اگر دنیا به شما روی آورد. بر هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می‏دهید، تأسف نخورید. به حق سخن بگویید. برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یار ستم‏دیده باشید. در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید. حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی گیرند. همواره مراقب نماز باشید. امربه‏معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط می‏شوند و دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد هم‏بستگی و از تفرقه و پشت کردن به یکدیگر بپرهیزید.18
ایشان در وصیتی به فرزند خود امام حسن علیه‏السلام درباره رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان می‏فرماید:
وَاَکرِمْ عَشِیرَتَکَ فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذی بهِ تَطیرُ وَ أَصلُکَ الّذی الَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ التی بِها تَصُولُ.19
خویشانت را گرامی بدار که بال‏های تواَند و با نیروی آنان می‏توانی پرواز کنی و همچنین آنان ریشه تواَند که به آن باز می‏گردی و دستان تواَند که با آنان به دشمن یورش می‏بری.
اصولاً دل‏بستگی به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسیدگی به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پیوند خویشاوندی از سنّت‏های نیکو و از اصول اساسی در فرهنگ اسلام به شمار می‏رود که مورد تأکید جدی امام علی علیه‏السلام است.
از آنچه گذشت، درمی‏یابیم که علی علیه‏السلام، سرچشمه کرامت و قله بلند فضایل و کمالات انسانی است. او پرورش یافته اسلام است. پابه‏پای پیامبر حرکت می‏کرد و دوست و دشمن به فضایلش معترفند. چنین شخصیتی نمونه آرمانی همه جوامع انسانی است. ابن عباس در سخنی کامل در حق ایشان می‏فرماید:
به خدایی که جان من در دست اوست، اگر دریاها، مرکب و درختان، قلم و همه آفریدگان زمین، نویسنده شوند، نمی‏توانند فضایل علی علیه‏السلام را بنویسند.20
اینک ماییم و این هم کرانه بی‏پایان سخنان نغز و پر عمق مولای متقیان که ره‏توشه و چراغ راه انسان‏های جویای فضیلت است.

اخلاق فردی
 

پرهیز از نخستین گناه
 

--------------------------
انسان با اراده، در برابر وسوسه‏ها چراغ سبز نشان نمی‏دهد و به راحتی از جاده سلامت خارج نمی‏شود. باید دانست که پایداری در برابر لغزش‏ها، رمز موفقیت و نیک‏فرجامی است. خوشا به حال پرواپیشگانی که سدّ معصیت نشکستند و خود را به گناه نیالودند و هم آنان پیروزمند و سعادتمند هستند. مولای پرواپیشگان، علی علیه‏السلام بنا به نقل شیعه و اهل سنت می‏فرماید:
ما ظَفَرَ مَن ظَفَرَ الاِْثْمُ بِهِ.21
آن کس که گناه بر او چیره شود، پیروز نخواهد شد.

لذت ترک گناه
 

-----------------
انسان‏ها همیشه بر سر دو راهی انتخاب هستند. آدمیان چون مختارند، باید راه خیر و شر را فرا روی خود داشته باشند و با نیروی ایمان و آینده‏نگری، راه خیر و سعادت را برگزینند. در این میان، باید دانست دوری گزیدن از گناه چندان آسان نیست. با این حال، عوامل متعددی می‏تواند انسان را در این راه یاری دهند. یکی از این عوامل، آراسته شدن به زیور تقواست.
گرایش به پرهیزکاری، زمینه‏ساز ترک گناه است. قدرت و تسلط داشتن بر نفس، بالندگی و سرافرازی را به همراه می‏آورد و لذیذترین لذت‏های روحانی را به انسان می‏چشاند. اگر انسان لذتِ ترک لذت را بچشد، دیگر لذت نفس را لذت نمی‏خواند. پس اگر خواهان سعادت و خوش‏بختی هستید و به وزیدن نسیم خوشِ نیک‏بختی مشتاقید و می‏خواهید پاک زندگی کنید و پاکیزه بمانید، باید پروا پیشه کنید و به گناه نزدیک مشوید. مولای متقیان، علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:
اَسْعَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ.22
خوش‏بخت‏ترین مردم کسی است که لذت‏های زودگذر را برای لذت‏های دیرپا ترک کند.
اندکی اندیشه درباره اثرات دو نوع لذت، انسان را به گزینش لذت دیرپا و رها کردن لذت‏های زودگذر فرا می‏خواند، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقی تَبْعَتُهُ و عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقی اَجْرُهُ.23
چه بسیار فرق است بین دو کار، کاری که لذت آن می‏رود، ولی آثار وخیم آن به جای می‏ماند و کاری که سختی آن می‏رود، ولی پاداش آن می‏ماند.

پاکی نفس
 

--------------
انسان، اشرف مخلوقات و برترین مظهر آفرینش است. او می‏تواند راه کمال یا گمراهی بپیماید. می‏تواند چون حیوانات، زندگانی حیوانی در پیش گیرد و از انسانیت خویش فرسنگ‏ها دور شود یا به زندگی خود رنگ خدایی بزند و روح کمال را در خود زنده کند و راه تعالی و کمال را بپیماید. پس در خویشتن خویش بنگریم و ببینیم اکنون که نام انسان بر خود نهاده‏ایم، کدامین راه را برگزیده‏ایم؛ هدایت و پاکی یا گمراهی و تباهی؟ پس تا فرصت باقی است به فکر اصلاح خویش باشیم تا پیش خدا و خلق رسوا نشویم. از انسان جز شرافت انتظار نمی‏رود و شرافت آدمی همان‏گونه که امام شریفان، علی علیه‏السلام فرموده، به پاکی است:
شَرَفُ الرَّجُلِ نَزاهَتُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ.24
شرف مرد به پاکی و زیبایی‏اش به جوان‏مردی است.
این پاکی باید هم در ظاهر و هم در باطن و اخلاق انسان باشد، ولی آنچه نشانه وجود چنین پاکی است، حسن رفتار با دیگران است وگرنه از شرافت و بزرگواری خبری نیست، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت، علی علیه‏السلامفرمود:
لا شَرَفَ مَعَ سُوْءِ الْاَدَبِ.25
با بدادبی، شرافتی نیست.

گذشت هنگام قدرت
 

------------------------
مولای موحدان، علی علیه‏السلامفرموده است:
تَجاوَزْ مَعَ الْقُدْرَةِ واَحسِنْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکْمُلُ لَکَ السّیادَةُ.26
هنگام توانایی درگذر و هنگام دولت‏مندی نیکی کن تا به نهایت بزرگواری و آقایی برسی.
اذا قَدَرْتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ اَلْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرَا لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ.27
هنگامی که بر دشمن خود پیروز گشتی، به شکرانه پیروزی، او را ببخشای.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 13، ص 188.
2. شیخ طوسى، الامالى، ص 479.
3. نهج البلاغه، نامه 53.
4. محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8 ، ص 69 .
5. نهج البلاغه، نامه 46.
6. کافى، ج 1، ص 294.
7. نهج البلاغه، نامه 53.
8. همان.
9. همان، نامه 67 .
10. على رفیعى علامه و دشتى، سیره امام على علیه‏السلام، ص 79 [دانش‏نامه امام على علیه‏السلام].
11. کافى، ج 5، ص 54.
12. همان، ج 2، ص 84 .
13. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 157.
14. غررالحکم، ص 67 .
15. حسن بن ابى‏الحسن دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 22.
16. بحارالانوار، ج 43، ص 31.
17. همان، ج 78، ص 32.
18. نهج البلاغه، نامه 47.
19. همان، نامه 31.
20. قاضى نوراللّه‏ شوشترى، احقاق الحق، ج 4، ص 101.
21. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 319؛ سجع الحمام فى حکم الامام، على الجندى، قاهره، مکتبة انجلو مصریه، ص 365.
22. غررالحکم، ج 2، ص 441. ...
23. محمد شنقیطى، کفایة الطالب، بیروت، دار ابن زیدون، ص 213.
24. غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 180.
25. رشیدالدین وطواط، مطلوب کل طالب، دفتر انتشارات اسلامى، ص 10، کلمه 17.
26. غررالحکم، ج 3، ص 297.
27. مطلوب کل طالب، کلمه 95، ص 45.
 

منبع : کتاب "علی (علیه السلام) محور وحدت

.............................................................................................................................................................................

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی