پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ

اشعار فاطمیه جدید

در ادامه مطلب اشعار زیبا و دلنشینی از شعرای جوان و بنام کشور (برقعی،لطیفیان،زمانی)به مناسبت ایام فاطمیه آمده است.

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکنم

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه ای مشکی است -

-..............................--

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

 

حمید رضا برقعی

.........................................................

در مدینه می زنند این خانه را در بیشتر

رفت و آمدها شده بعد از پیمبر بیشتر

 

گل که پرپر شد شمیمش را همه حس می‌کنند

می رسد از کوچه عطر یاس پرپر بیشتر

 

اجر پیغمبر ادا با شعله های کینه شد

بین آن دیوار و در شد سهم کوثر بیشتر

 

چوب می‌سوزد ولی آهن ز جنس دیگری‌ست

داغ شد در بین آتش میخ آن در بیشتر

 

آه سیلی بی هوا سخت است از نامحرمان

پیش چشم غیرت اللّهی شوهر بیشتر

 

کاش جای دست مولا چشم او را بسته بود

پیش چشمان علی می‌ زد به مادر بیشتر

 

داغ محسن، هجر بابا، زخمهای بی‌شمار

از نفس انداخت او را فکر حیدر بیشتر

 

با عمویش حمزه از دوران غربت گفته است

از دو دست بسته‌ی سردار خیبر بیشتر

 

خواست تا روی کبودش را نبیند مرتضی

یاری‌اش کرده ست بین خانه معجر بیشتر

 

قلب زینب خون شده از حرف های مادرش

از وصیت های او در روز آخر بیشتر

 

کهنه پیراهن برای کشتن زینب بس است

می‌کشد او را ولی گودال و خنجر بیشتر

 

در هجوم سنگ ها لب می‌شود پرپر ولی

بر فراز نیزه ای باشد اگر سر بیشتر

 

آه جانسوز است چوب خیزران و زخم لب

پیش چشم خسته و خونبار خواهر بیشتر

 

باز سیلی التیام داغ بابایی شده

ارث مادر می رسد بی شک به دختر بیشتر

 

یوسف رحیمی

..................................................................................

 بگذار ببینیم همه، پا شدنت را

آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

 

نورانیتم بسته به نورانیت توست

پنهان مکن ای فاطمه زهرا شدنت را

 

زهرا گره ام باز شد اما گره ات نه

پیچیده نوشتند معما شدنت را

 

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند

امروز که دیدند مهیا شدنت را

 

دیروز تمام بدن تو سپرم شد

امروز تماشا شده ام تا شدنت را

 

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی

بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را

 

علی اکبر لطیفیان

..............................................................................

 

 السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

 

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست ، دعا کن به خدا محتاجیم

 

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم 

باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

 

آن کسانی که به آئین خدا محتاجند

به بیانات تو در دین خدا محتاجند

 

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی که فراموش شده

از رسول دوسرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

 

پهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزن

باز هم فاطمه ! از حق علی حرف بزن

 

تو همان جمع فضائل، تو همان جمع صفات

تو همان جلو هی توحید  و همان جلو ی ذات

احتجاجات تو لبریز دلیل و آیات

راه بیراهه شود ! دم نزنی تو...! هیهات

 

بگو این فتنه ی با رایت اسلام از چیست ؟

بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟

 

با ولای تو نوشتند نجات ما را

با تو امروز نداریم غم فردا را

پس مگیر از لب ما خواهش "یا زهرا" را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

 

امت واحده محتاج تو یاری توست

شور بیداری اسلام ز بیداری توست

 

از تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیم

اهل بنده شدن و اهل عبادت باشیم

در خوشی های زمان یاد قیامت باشیم

همه جا گوش به فرمان ولایت باشیم

 

چیست فرمان ولایت ؟ همه باهم بودن

همه در دایره ی فاطمه با هم بودن

 

ای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای تمام

 

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه خود باز نما :

 

غم علی ، غصه علی ، ناله علی ، آه علی

نور الله علی ، شمس علی ، ماه علی

اول و آخر معراج علی ، راه علی

پهلویم داد شهادت : ولی الله علی

 

خوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

 

چند وقتیست سرم روی تنم می افتد

دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

نقش لاله به روی پیرهنم می افتد

دست من کار کند ، مطئنم می افتد

 

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

 

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

 

شانه از دست من افتاد ، دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوخت

 

آنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیست

مثل تصویر شدم من، بدنی نیست که نیست

جز "حلالم کن علی جان " سخنی نیست که نیست

هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست

 

کاشکی زوتر این پیرهن آماده شود

بهر فردای حسینم کفن آماده شود

 

علی اکبر لطیفیان

.................................................................................................

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

 

او قول داده بود فدای علی شود

در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

 

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

 

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد

طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

 

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد

 

وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود

وقتی دوید خادمه آقا تکان نخورد

 

آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود

ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

 

 علی اکبر لطیفیان

.......................................................................................

زندگی در دل این شهر حرام است علی

به خدا کار من خسته تمام است علی

 

طایر عشق تو را بال و پری نیست دگر

مرغ عمرم بنگر بر سر بام است علی

 

غم مخور هیچ ، که در شهر سلامت نکنند

به لب بسته ی من باغ سلام است علی

 

با اشاره غم دل با پسرم میگویم

ذوالفقار حسن من به نیام است علی

 

تو طبیبانه به بهبود من زار نکوش

عمر بیمار تو امروز تمام است علی

 

تو و این شهر بگویید به حالم پس از این

به دل قاتل من عیش مدام است علی

 

شب تشییع ، تنم را تو از آن کوچه مبر

آخرین خواهشم و ختم کلام است علی

 

جواد محمد زمانی

.................................................................................



نوشته شده توسط نویسندگان کانون توحید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آخرین نظرات

اشعار فاطمیه جدید

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ

در ادامه مطلب اشعار زیبا و دلنشینی از شعرای جوان و بنام کشور (برقعی،لطیفیان،زمانی)به مناسبت ایام فاطمیه آمده است.

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکنم

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه ای مشکی است -

-..............................--

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

 

حمید رضا برقعی

.........................................................

در مدینه می زنند این خانه را در بیشتر

رفت و آمدها شده بعد از پیمبر بیشتر

 

گل که پرپر شد شمیمش را همه حس می‌کنند

می رسد از کوچه عطر یاس پرپر بیشتر

 

اجر پیغمبر ادا با شعله های کینه شد

بین آن دیوار و در شد سهم کوثر بیشتر

 

چوب می‌سوزد ولی آهن ز جنس دیگری‌ست

داغ شد در بین آتش میخ آن در بیشتر

 

آه سیلی بی هوا سخت است از نامحرمان

پیش چشم غیرت اللّهی شوهر بیشتر

 

کاش جای دست مولا چشم او را بسته بود

پیش چشمان علی می‌ زد به مادر بیشتر

 

داغ محسن، هجر بابا، زخمهای بی‌شمار

از نفس انداخت او را فکر حیدر بیشتر

 

با عمویش حمزه از دوران غربت گفته است

از دو دست بسته‌ی سردار خیبر بیشتر

 

خواست تا روی کبودش را نبیند مرتضی

یاری‌اش کرده ست بین خانه معجر بیشتر

 

قلب زینب خون شده از حرف های مادرش

از وصیت های او در روز آخر بیشتر

 

کهنه پیراهن برای کشتن زینب بس است

می‌کشد او را ولی گودال و خنجر بیشتر

 

در هجوم سنگ ها لب می‌شود پرپر ولی

بر فراز نیزه ای باشد اگر سر بیشتر

 

آه جانسوز است چوب خیزران و زخم لب

پیش چشم خسته و خونبار خواهر بیشتر

 

باز سیلی التیام داغ بابایی شده

ارث مادر می رسد بی شک به دختر بیشتر

 

یوسف رحیمی

..................................................................................

 بگذار ببینیم همه، پا شدنت را

آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

 

نورانیتم بسته به نورانیت توست

پنهان مکن ای فاطمه زهرا شدنت را

 

زهرا گره ام باز شد اما گره ات نه

پیچیده نوشتند معما شدنت را

 

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند

امروز که دیدند مهیا شدنت را

 

دیروز تمام بدن تو سپرم شد

امروز تماشا شده ام تا شدنت را

 

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی

بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را

 

علی اکبر لطیفیان

..............................................................................

 

 السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

 

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست ، دعا کن به خدا محتاجیم

 

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم 

باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

 

آن کسانی که به آئین خدا محتاجند

به بیانات تو در دین خدا محتاجند

 

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی که فراموش شده

از رسول دوسرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

 

پهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزن

باز هم فاطمه ! از حق علی حرف بزن

 

تو همان جمع فضائل، تو همان جمع صفات

تو همان جلو هی توحید  و همان جلو ی ذات

احتجاجات تو لبریز دلیل و آیات

راه بیراهه شود ! دم نزنی تو...! هیهات

 

بگو این فتنه ی با رایت اسلام از چیست ؟

بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟

 

با ولای تو نوشتند نجات ما را

با تو امروز نداریم غم فردا را

پس مگیر از لب ما خواهش "یا زهرا" را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

 

امت واحده محتاج تو یاری توست

شور بیداری اسلام ز بیداری توست

 

از تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیم

اهل بنده شدن و اهل عبادت باشیم

در خوشی های زمان یاد قیامت باشیم

همه جا گوش به فرمان ولایت باشیم

 

چیست فرمان ولایت ؟ همه باهم بودن

همه در دایره ی فاطمه با هم بودن

 

ای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای تمام

 

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه خود باز نما :

 

غم علی ، غصه علی ، ناله علی ، آه علی

نور الله علی ، شمس علی ، ماه علی

اول و آخر معراج علی ، راه علی

پهلویم داد شهادت : ولی الله علی

 

خوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

 

چند وقتیست سرم روی تنم می افتد

دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

نقش لاله به روی پیرهنم می افتد

دست من کار کند ، مطئنم می افتد

 

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

 

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

 

شانه از دست من افتاد ، دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوخت

 

آنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیست

مثل تصویر شدم من، بدنی نیست که نیست

جز "حلالم کن علی جان " سخنی نیست که نیست

هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست

 

کاشکی زوتر این پیرهن آماده شود

بهر فردای حسینم کفن آماده شود

 

علی اکبر لطیفیان

.................................................................................................

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

 

او قول داده بود فدای علی شود

در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

 

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

 

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد

طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

 

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد

 

وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود

وقتی دوید خادمه آقا تکان نخورد

 

آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود

ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

 

 علی اکبر لطیفیان

.......................................................................................

زندگی در دل این شهر حرام است علی

به خدا کار من خسته تمام است علی

 

طایر عشق تو را بال و پری نیست دگر

مرغ عمرم بنگر بر سر بام است علی

 

غم مخور هیچ ، که در شهر سلامت نکنند

به لب بسته ی من باغ سلام است علی

 

با اشاره غم دل با پسرم میگویم

ذوالفقار حسن من به نیام است علی

 

تو طبیبانه به بهبود من زار نکوش

عمر بیمار تو امروز تمام است علی

 

تو و این شهر بگویید به حالم پس از این

به دل قاتل من عیش مدام است علی

 

شب تشییع ، تنم را تو از آن کوچه مبر

آخرین خواهشم و ختم کلام است علی

 

جواد محمد زمانی

.................................................................................

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی