چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ

شعر میلاد حضرت زهرا(س)

در ادامه مطلب اشعاری زیبا در مورد میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) آمده است.

 

اشعار میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) - مهدی نظری

 

شراب کوثری

 

لطف چشمان توست حیدری ام

بانگاه تو از بدی بری ام

 

آمدم محض گفتن تبریک

بادل عاشق کبوتری ام

 

فکر کردم که زود آمده ام

بعددیدم گدای آخری ام

 

از ازل تاهمیشه مادر جان

مست از این شراب کوثری ام

 

در روایات مان نوشته شده

گفته ای تابهشت می بری ام

 

تو اگر مادر زمین هستی

پس منم تا همیشه مادری ام

 

زیر این سقف چادرت یک عمر

سخت مشغول کار نوکری ام

 

نوکری تو کار و بار من است

مایه ی فخر و اعتبار من است

 

در نگاهت نبی خدا را دید

درقنوت تو ربنا را دید

 

بهر تبریک جبرئیل آمد

دست برسینه انبیا را دید

 

پدرت پشت درب خانه تان

باگل و هدیه مرتضی را دید

 

آسمان و زمین پر از گل شد

تا که روی گل شما را دید

 

پا به روی زمین زدی وجهان

مادر شاه کربلا رادید

 

چادرت را تکاندی و خورشید

زیر پایت ستاره ها را دید

 

آنقدر در حجاب بودی که

ماه در چادرت حیا را دید

 

تا ابد سایه گستری مادر

همه عشق حیدری مادر

 

تا لبانت به مادرت خندید

بندگان را خدای تو بخشید

 

چادرت را که دوخت دست ملک

باقی اش رابه روی کعبه کشید

 

مصطفی جای نقل روی سرت

تکه های ستاره می پاشید

 

هر کجا مصطفی نظر می کرد

رد پای فرشته را می دید

 

ناگهان باملائک آهسته

گفت آرام دخترم خوابید

 

باز قنداقه را بغل کرد و

گونه ات را به خنده می بوسید

 

مثل آن لحظه ای که در معراج

از سرشاخه سیب سرخی چید

 

بوی یاس تو برمشام آمد

باز خورشید روی بام آمد

 

آفتاب قدیم دنیایی

مادر مهربان بابایی

 

تا همین قدر ازتو می گویم

در دو عالم فقط تو زهرایی

 

تا تو هستی غمی نمی ماند

روز محشر شفیعه مایی

 

ای پناه امام اول ما

ذوالفقار علی اعلایی

 

باوجودی که مادری اما

در کرامت چقدر آقایی

 

بسکه مدیون دستهای توام

از کنارت نمی روم جایی

 

مرتضی تکیه گاه احمد بود

پس توهم تکیه گاه مولایی

 

روزمحشرکه می شودمادر

چقدر می شوی تماشایی

 

توخودت شافعی ولی آنجا

حامل دستهای سقایی

 

می رسد نغمه ای ز سوی خدا

فاطمه تابهشت می آیی؟

 

آنقدر خوب و مهربان هستی

باز هم فکر شیعیان هستی

 

ماه بی جلوه ی رخت تار است

کار دنیا بدون تو زار است

 

یوسف مصری ازهمان اول

سرکویت غلام دربار است

 

از کرامات دست باکرمت

به شما عالمی بدهکار است

 

چادرت  شهر را مسلمان کرد

از حدیثش جهان خبر داراست

 

مادر من مواظب خود باش

در مدینه حسود بسیار است

 

تکیه گاه همیشه ی حیدر

شوهرت بی تو بی علمدار است

 

روضه ای که گرفته جانم را

روضه ی سخت درب ودیوار است

 

دل دنیا گرفت از آهت

ای به قربان صورت ماهت

 

 مهدی نظری

 

 *********************

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) - قاسم نعمتی

 

روح عاطفه

 

قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر

به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر

 

تو کیستی که همه قاصرند از درکت

چگونه می شود آخر تو را کنم تفسیر

 

مقابل قدمت جبرییل زانو زد

ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر

 

به پیشگاه شما از خدا پیام رسید

سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر

 

قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید

به باب میل شما می خورد رقم تقدیر

 

میان خانه نشستید و ذکر می گویید

تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر

 

تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس

فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس

 

زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی

کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی

 

اگر قنوت بگیری میان سجاده

تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی

 

کلیم خانه ی حیدر! به یک دعای سحر

سرای کوچک خانه شبیه طور کنی

 

تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند

وجود خسته ی او را پر از سرور کنی

 

فضای کوچه پر از عطر سیب می گردد

ز هر دیار اگر لحظه ای عبور کنی

 

تو روح عاطفه ای... گرچه من گنه کارم

مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی

 

غبار راهم و تو سایه ی سرم هستی

چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی

 

دگر زمان سرور پیامبر آمد

که گاه زخم زبان قریش سر آمد

 

تو همزبان خدیجه شدی میان رحم

که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد

 

برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...

ز دیده های پر از مهر او گوهر آمد

 

شمیم سیب بهشت از حجاز می آید

نگار ماست غریبانه از سفر آمد

 

خدا برای علی خلق کرده است تو را

برای شیر خدا بهترین سپر آمد

 

تمام فخر علی شوهری فاطمه است

خبر دهید به حیدر که همسفر آمد

 

به روی شانه ی تو بیرق علی برپاست

علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست

 

کریم شهر علی سفره دار زهرا بود

جمال حق علی...آینه دار زهرا بود

 

به دست خالی از این خانه سائلی نرود

که در کنار علی خانه دار زهرا بود

 

قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت

میان دست علی ذوالفقار زهرا بود

 

اگرچه نام علی هم ردیف با نمک است

بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود

 

همه زمین و زمان در طواف روی علیست

مطاف روی علی در مدار زهرا بود

 

حسن کریم و حسین دست گیر عالمیان

همیشه محور این اعتبار زهرا بود

 

از آن زمان که گل ما به عشق می آمیخت

خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت

 

خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد

کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد

 

صدای هر تپش توست ذکر علی

به این صدا همه ی ذکر ها منظم کرد

 

میان عرصه ی محشر شفاعت همه را

به گوشه ای ز نخ چادر تو محکم کرد

 

سپس گشود مسیر ورود جنت را

گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد

 

چکیده ی جلوات تو و علی روزی

حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد

 

برای اینکه بماند همیشه جلوه ی تو

میان قامت زینب تو را مجسم کرد

 

به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی

که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد

 

میان آن در و دیوار خون تازه نشست

بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست

 

قاسم نعمتی

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علیرضا لک

 

بر عالم سرما زده گرما دادند

خورشیدترین! تو را به دنیا دادند

 

با سجده و سجاده چهل روز گذشت

تا عاقبت آن سیب خدا را دادند

 

مفهوم حقیقی حیاتی بانو!

با تو به زمین معنی ومعنا دادند

 

تا اینکه به سوی آسمانها بپریم

با نام شما به بالمان پا دادند

 

بامعجزه ی کنیز چشمان شما

هی مرده گرفتند و مسیحا دادند

 

ای قبله لبهای محمد زهرا

سر سبزی طوبای محمد زهرا

 

تسبیح خدا که از ازل می کردی

سجده به هو عزوجل می کردی

 

در لحظه ی ناب سحر هر جمعه

یاد همه ی اهل محل می کردی

 

با شهد نگاه مهربانت هر روز

تلخی زمانه را عسل می کردی

 

لبخند که می زدی همه غم ها را

در چشم علی چه زود حل میکردی

 

یک دست به آسیاب سنگی با درد

با دست دگر بچه بغل می کردی

 

زحمت کش خانه ی علی یا زهرا

مهتاب شبانه ی علی یا زهرا

 

تو فاطمه هستی وکسی کوثر نیست

از رتبه ی قدسی تو بالاتر نیست

 

تا روز ابد اگر بماند دنیا

غیر از تو کسی هم نفس حیدر نیست

 

ای شان نزول همه ی آیین ها

بی معرفت مهر تو پیغمبر نیست

 

هر روز می آید دم در بابایت

یعنی احدی از گل من بهتر نیست

 

این واجب عینی است ببوسد دستت

این مهر پدر به ناز یک دختر نیست

 

یعنی که تویی بانی خلقت زهرا

یعنی که تویی راه سعادت زهرا

 

ای بال و پر فرشته ها دورو برت

ای حور زمین که آسمان زیر پرت

 

با پای ورم کرده سر سجاده

هرگز نشود ترک دعای سحرت

 

صد بارشنیده شد که پیغمبر گفت

ای روی دو پهلوم فدایت پدرت

 

خرمای بهشتی تورا می خواهد

این معتکف دائمی پشت درت

 

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

 

ای ناله ی جانسوز مدینه زهرا

خاکستر تو مانده به سینه زهرا

 

بی تو همه ی باغچه هامان زردند

از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند

 

از روز سقیفه تا که بازوت شکست

بر حرمت این خانه بلا آوردند

 

با ضربه ی یک غلاف بی شرم وحیا

ای وای بمیرم چه کبودت کردند

 

تو رفتی و مادران این داغ هنوز

مارا به بهانه ی غمت پروردند

 

حالا همه ی قبیله ات در به درند

کی در حرم امن تو بر می گردند

 

عجل لولیک تو بخوان یا زهرا

ای مادر صاحب الزمان یا زهرا

 

علیرضا لک

 

********************** 

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – حسن لطفی

 

این کیست ، این که محو تماشای خود شده

پیش از ظهور ، مادرِ بابای خود شده

 

در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند

از امتحانِ روشن فردای خود شده

 

با سیزده مناره خدا را صدا زده

قد قامت بلند مصلّای خود شده

 

منظومه های شمسی او بی نهایت اند

گرم شکوه دیدن ژرفای خود شده

 

عقل فرشته ها که به جایی نمی رسد

خود پاسخ شگفت معمّای خود شده

 

حالا علی برای علی جلوه کرده است

آئینه­ی تلألؤ همتای خود شده

 

اصلا خدا هر آنچه که می خواست ، او شده

این کیست این که حضرت زهرای خود شده

 

اشراق آسمانی راز تبارک است

صبح نزول سوره کوثر مبارک است

 

دل می بری غزل غزل از این ترانه ها

شیواترین عزیزترین مادرانه ها

 

با جذبه های چادرِ خورشید دوزی ات

گل می شوند غنچه به غنچه جوانه ها

 

تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز

معراج می روند همین دانه دانه ها

 

با آیه های سوره قدر آمدی که ما

ایمان بیاوریم به آن بی نشانه ها

 

هر صبح با سلام پیمبر طلوع توست

تنها بهانه­ی پدرت از بهانه ها

 

آتش گرفت اگر تن تبدارمان چه غم

نورِ «دعای نورِ» تو سر زد به خانه ها

 

یا نور ، فوق نور ، علی نور ، نورِ نور

خورشید می شویم از این جاودانه ها

 

ای کاش زیر سایه سادات جا کنیم

نانی خوریم و حق نمک را ادا کنیم

 

سرو آمدی که پایِ علی همسری کنی

اصلا رسیده ای که علی پروری کنی

 

با خطبه ات حماسه ای از واژه ها شکفت

شاید زمان آن شده پیغمبری کنی

 

تو از خودت برای خدا خرج می کنی

تا پاسداری از شرف سنگری کنی

 

که ریشه ولایت از آن آب می خورد

تا سایه ای بگیرد و حق گستری کنی

 

نهج البلاغه خوان مدینه ، طنین تو

پیچیده تا که شرح علی محوری کنی

 

شیرازه­ی عفاف و حیا و وقار و صبر

تنها به دست توست که مرد آوری کنی

 

ما شیعه زاده ایم به این دلخوشیم که

بیمار می شویم کمی مادری کنی

 

بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم

جا ماندگان قافله های شهادتیم

 

یادش بخیر یاد شهیدان یکی یکی

شوریده های حضرت باران یکی یکی

 

خرّم شده است شهر به شهر دیارمان

از خون گرم و قامت ایشان یکی یکی

 

جبهه گرفته بوی تو را که گرفته ای ...

سرهای سرخ بر سر دامان یکی یکی

 

کم کم پیامشان که فراگیر می شود

گل می کنند غزّه و لبنان یکی یکی

 

بحرین و مصر و تونس و صنعا ز خواب جست

از انقلاب پیر جماران یکی یکی

 

اکنون رسیده است زمانش که بشکنند

طاغوت های سنگی انسان یکی یکی

 

با بیرق ولیّ زمان می زنیم پا ...

بر قله های دانش دوران یکی یکی

 

بر لب فرشته نام تو آورد گریه کرد

سجّاده درد پای تو حس کرد گریه کرد

 

جان می دهیم و از درتان پر نمی زنیم

موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

 

وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است

ما دم ز غیر تا دم آخر نمی زنیم

 

وقتی که امر نایبتان فرض جان ماست

سنگ کسی به سینه­ی باور نمی زنیم

 

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند

ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

 

با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفته ایم

ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

 

حسن لطفی

 

**********************

  

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علی اکبر لطیفیان

 

هنر معجزه ها  

 

دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است

پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است

 

کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست

خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است

 

آنقدر معجزها از هنر تو دیدیم

که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است

 

سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست

پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است

 

خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد

گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است

 

ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم

وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است

 

مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده

نام زهراست به ما آبرویی بخشیده

 

زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند

در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند

 

نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست

اشتباه است تور دختر اگر بنویسند

 

باز قرآن کریم است ندارد فرقی

جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند

 

قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه

بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند

 

بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم

از مقامات تو در محشر اگر بنویسد

 

به مقام تو اضافه نشود نام تو را

یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند

 

نه نبی ، بلکه نبوت  شده عزتمندت

نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت

 

عرش را دیدم جای تو به یادم آمد

قرب انگشت  نمای تو بیادم آمد

 

در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود

باصفات تو خدای تو  به یادم آمد

 

روحِ  روح القُدست بود که فرمود : اقرا

در حرا نیز صدای تو  به یادم آمد

 

خواستم روی نماز شب تو فکر کنم

ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد

 

قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند

حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد

 

غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی

لب خوشحال گدای تو به یادم آمد

 

گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست

درد دارم که دوای تو به یادم آمد

 

قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است

جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است

 

قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس

ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس

 

از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط

باعث گرمی بازار علی باشی و بس

 

بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت

تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس

 

خواستی میخ تو را بند کند تا شاید

مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس

 

علی اکبر لطیفیان

**

نود و پنج روز باران

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – یوسف رحیمی

 

بین محراب ازل گرم سجودی بانو

اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو

 

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودی بانو

 

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

 

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری

بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

 

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

 

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

 

آمدی آینۀ نور الهی باشی

حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

 

عصمت حضرت حق شد متجلی در تو

می‌فرستد خود الله تحیت بر تو

 

روی لب زمزمۀ نابِ تبسم داری

با خدایت چه کلیمانه تکلم داری

 

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است

روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

 

آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی

آمدی ام ابیهای محمد باشی

 

نبی الله به دیدار تو عادت دارد

با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد

 

قلب پر مِهر تو گنجینة الاسرار نبی‌ست

کوثری! سهم جهان در طلب تشنه لبی‌ست

 

آمدی فاطمه صبح ازلی روشن شد

آمدی فاطمه چشمان علی روشن شد

 

چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه

گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

 

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی ست

یاد تو لحظۀ اعجاز مفاتیح علی ست

 

عاشقانه تو که با یاد علی می خوانی

دم به دم در همه جا نادعلی می‌خوانی

 

شده تسبیح لبت نغمۀ حیدر حیدر

ذکر هر روز و شبت نغمۀ حیدر حیدر

 

با تو تکلیف قدر حکم قضا معلوم است

در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

 

تو که در بندگی و زُهد و وفا دریایی

پارۀ قلب نبی، انسیة الحورایی

 

لحظه هایت همه ایثار، صداقت، تقوا

راضیه، مرضیه ، صدیقه ، زکیّه ، زهرا

 

حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست

خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست

 

خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبریز است

قلب سجاده ات از شور دعا لبریز است

 

رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیۀ توست

که مُقدّم به تو یا فاطمه همسایۀ توست

 

خانه داری تو که شهرۀ آفاق شده

عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده

 

هر کس از باغ بهشت تو سخن می‌گوید

از بزرگی و کرامات حسن می‌گوید

 

بر سر دوش نبی نور دو عینی داری

جان عالم به فدایت! چه حسینی داری

 

در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد

هر که خاک قدم حضرت زینب باشد

 

قدر یک گوهر یکدانۀ تو مکتوم است

ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است

 

از نگاه تو فقط نور خدا می‌بارد

هر کسی نام تو را روی لبش می‌آرد

 

نا خود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است

هر کسی نیست در این دایره سرگردان است

 

بین دستان تو دستاس اگر می‌گردد

گردش کون و مکان هم به تو بر می‌گردد

 

آسمان محو تو و این همه معصومیّت

گرهی زد به پر چادر تو با نیّت

 

چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین

آسمان دور سرت گرم طواف است ببین

 

هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد

چادرت رایحۀ یاس بهشتی دارد

 

چه بگویم که بود فاطمه جان درخور تو

عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو

 

مدحت ای سورۀ بی خاتمه کی کار من است

شرح اوصاف تو یا فاطمه کی کار من است

 

جنتی هست اگر، شمس دل افروزش تو

عالمی هست اگر، ماه شب و روزش تو

 

کیست که رتبۀ والای تو را دریابد

خاک زیر قدمت مرتبۀ زر یابد

 

آب مهریۀ تو گشته و تطهیر شده

در دل شیعه فقط مهر تو تکثیر شده

 

حب تو روشنی عرصۀ محشر باشد

در دل هر که ولای تو و حیدر باشد

 

می‌شود با نظر لطفت الهی، مادر

به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر

 

این تویی که همه جا اذن شفاعت داری

تو که در هر نفست صبح هدایت داری

 

انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر

شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر

 

با وفاداری تو راه ولایت باقی‌ست

راه ایثار و صبوری و شهادت باقی‌ست

 

یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی

بسته شد دست علی و تو امامت کردی

 

با قیامت به همه درس بصیرت دادی

تو به دین بار دگر شوکت و عزّت دادی

 

نقش یا فاطمه سر بند مجاهدها شد

امتداد ره تو نهضت عاشورا شد

 

مکتب سرخ تو الحق که حسینی ها داشت

نسل نورانی‌ات ای عشق، خمینی ها داشت

 

ماند نام تو و در کل جهان نامی شد

نور تو مطلع بیداری اسلامی شد

 

همه دنیا شده فریاد عدالت خواهی

کاش این جمعه شود با مددِ تو راهی

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست

 

کاش می‌آمد و بودیم کنارش، یارش

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

 

یوسف رحیمی

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – محمد فردوسی

 

شکر خدا که نوکر آل پیمبرم

شکر خدا که شیعه ی زهرا و حیدرم

 

شکر خدا که لطف شما شاملم شده

شکر خدا که مست می جام کوثرم

 

شکر خدا که ریشه ی من حیدری بوَد

یعنی ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم

 

شکر خدا که مِهر علی مُهر دل شده

با این حساب زنده ترین قوم محشرم

 

شکر خدا ز روز ازل با عنایتش

در بحر پُر تموّج کوثر شناورم

 

شکر خدا که گر چه تهیدست و مُفلسم

امّا ز مهر آل پیمبر توانگرم

 

شکر خدا که با همه ی روسیاهی ام

خدمت گزار حضرت زهرای اطهرم

 

او مادری نمود و مرا انتخاب کرد

شکر خدا که فاطمه گردیده مادرم

 

هر مادری که حضرت زهرا نمی شود

هر بانویی که امّ ابیها نمی شود

 

ای بانویی که خلقت ما را سبب شدی

تو آمدی و امّ ابیها لقب شدی

 

تو آمدی که بنده ی پاک خدا شوی

تو آمدی و الگوی فضل و ادب شدی

 

تو سیب سرخ باغ بهشت ولایتی

روز ازل برای نبی منتخَب شدی

 

در برخی از روایت ارباب معرفت

گاهی رطب شدی و گهی هم عنب شدی

 

«نسلی که فاطمی نبوَد نسل ابتر است»

ای برگزیده مژده که عالی نسب شدی

 

همواره در نماز شب خالصانه ات

از فیض بی نهایت حق،لب به لب شدی

 

بی اعتنا به پای ورم کرده بوده ای

از بس که غرق طور مناجات رب شدی

 

ایثار تو ز بس که به عالَم زبانزد است

ضرب المثل برای عجم تا عرب شدی

 

مصداق «یطعمون علی حبّه» تویی

بنیان گذار واسعه ی مستحب شدی

 

شام زفاف جامه ی نو هدیه داده ای

آری،گره ز کار دو عالَم گشاده ای

 

نازل شدی و در دل شیعه حرم زدی

پرونده ی سیاه بشر را قلم زدی

 

هر شب برای اهل محل می کنی دعا

طرحی برای بخشش کل اُمَم زدی

 

با عطر جانفزای بهشتی خنده ات

همواره طعنه بر گُل باغ اِرم زدی

 

شأن نزول آیه ی تطهیر فاطمه است

نازل شدی و سوره ی کوثر رقم زدی

 

پرچم به دوش قافله ی دین حق تویی

بر قلّه ی عبادت عالَم علم زدی

 

پشت و پناه حضرت خیبرگشا شدی

همواره در مسیر ولایت قدم زدی

 

با ذوالفقار نطق و کلام حماسی ات

تیشه به ریشه ی شجر پُر ستم زدی

 

فانوس نور حضرت حق بودی از ازل

تو آمدی و ظلمت شب را بهم زدی

 

اصل و اساس و پایه ی توحید،فاطمه است

مهتاب خانواده ی خورشید،فاطمه است

 

محمد فردوسی

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – مجتبی صمدی شهاب

 

تا آنزمان که گردش این روزگار هست

تا آنزمان که روز و شبی برقرار هست

 

کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق

پای پیاده عشق به هر دل سوار هست

 

وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست

پس درتمام عمر به هر لحظه کار هست

 

ما ظاهرا اگر چه خدا را ندیده ایم

اما یقین که جلوه  آیینه دار هست

 

یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست

یک یاس آمده که همیشه بهار هست

 

یک برگ یاس با همه عالم برابر است

معنی یاس یک کلمه هست و مادر است

 

هرکس که مادر است دو عالم برای اوست

بام بهشت نقطه پایین پای اوست

 

مادر شدن برای دو عالم شرافتی است

بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست

 

او قبل خلقت آمده قبل از همه رود

سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست

 

شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه

این میل باطنی عمیق خدای اوست

 

آمد کسی که بین قنوت شبانه اش

همواره اسم یک یک همسایه های اوست

 

تصویر خالصانه ذکر ودعاست او

همسایه همیشه قرب خداست او

 

زهرا فقط برای خودش آرزو نکرد

شرح خودش برای کسی مو به مو نکرد

 

چون پیرمرد کور زمینی زیاد بود

خود را برای مردم این خاک رو نکرد

 

حتی انار را به بهانه طلب نمود

او جز هدایت همگان جستجو نکرد

 

او دختر پیمبر و یک مملکت مقام

اما به غیر ساده مداری که خو نکرد

 

یکبار هم نشد که علی شرمگین شود

از بس زخواهش دل خود گفتگو نکرد

 

این گفته گفته ی ولی ا... اعظم است

او مثل اسوه حسنه بهر مردم است

 

وقتی که بود خوبی او بی حساب بود

وقتی که رفت آمدنش در حجاب بود

 

او یک سری به عالم ما زد و زود رفت

دنیا شد ابر تیره و او آفتاب بود

 

درک مقام فضه او هم نشد نصیب

درک مقام او که خودش یک سراب بود

 

ساییده عرش سر به زمین وقت سجده اش

ام العبادت او وعلی بوتراب بود

 

باغ فدک گرفت و به حق خودش رسید

زهرا همیشه اهل حساب و کتاب بود

 

او از شبی که زندگی اش ساده پا گرفت

انفاق کرد و اهل مسیر ثواب بود

 

ما درکمان به این همه معنا نمی رسد

ما دستمان به رتبه زهرا نمی رسد

 

او کوثر است و چشمه دریاترین خم است

 نوراست و نوربخش سپهر است و انجم است

 

پیدا تر ازهمه شد و بین بزرگی اش

در لابلای ثانیه های زمان گم است

 

از آب و خاک مهریه او جوانه زد

هر دانه ای که بر سر هر خوشه گندم است

 

مصرف نکرد غیر خودش درمسیر حق

زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است

 

از خود گذشت تا که ولایت علم شود

زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است

 

دین خدا زهمت او جان گرفته است

زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است

 

زیباترین نمایش تابان روزگار

زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار

 

یک قطره از عنایت زهرا نمی شود

براین زمین کرامت باران روزگار

 

این سالها که آمد و رفته است همچنان

زهرا بود بزرگ بزرگان روزگار

 

یعنی چرا بزرگی زهرا غریب ماند

باید سؤال کرد زدیوان روزگار

 

 باید سؤال کرد چرا درب خانه سوخت

از منتقم در آخر و پایان روزگار

 

باید کسی بیاید و غم را دوا کند

بارمز نام فاطمه قرنی بپا کند

 

مجتبی صمدی شهاب

 

**********************

 

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – سید حمید رضا برقعی

 

میان من و عشق

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

 

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

 

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

 

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

 

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

 

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

 

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

 

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

 

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

 

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

 

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

 

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

 

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

 

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

 

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

 

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

 

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

 

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

 

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید



نوشته شده توسط نویسندگان کانون توحید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

آخرین نظرات

شعر میلاد حضرت زهرا(س)

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ

در ادامه مطلب اشعاری زیبا در مورد میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) آمده است.

 

اشعار میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) - مهدی نظری

 

شراب کوثری

 

لطف چشمان توست حیدری ام

بانگاه تو از بدی بری ام

 

آمدم محض گفتن تبریک

بادل عاشق کبوتری ام

 

فکر کردم که زود آمده ام

بعددیدم گدای آخری ام

 

از ازل تاهمیشه مادر جان

مست از این شراب کوثری ام

 

در روایات مان نوشته شده

گفته ای تابهشت می بری ام

 

تو اگر مادر زمین هستی

پس منم تا همیشه مادری ام

 

زیر این سقف چادرت یک عمر

سخت مشغول کار نوکری ام

 

نوکری تو کار و بار من است

مایه ی فخر و اعتبار من است

 

در نگاهت نبی خدا را دید

درقنوت تو ربنا را دید

 

بهر تبریک جبرئیل آمد

دست برسینه انبیا را دید

 

پدرت پشت درب خانه تان

باگل و هدیه مرتضی را دید

 

آسمان و زمین پر از گل شد

تا که روی گل شما را دید

 

پا به روی زمین زدی وجهان

مادر شاه کربلا رادید

 

چادرت را تکاندی و خورشید

زیر پایت ستاره ها را دید

 

آنقدر در حجاب بودی که

ماه در چادرت حیا را دید

 

تا ابد سایه گستری مادر

همه عشق حیدری مادر

 

تا لبانت به مادرت خندید

بندگان را خدای تو بخشید

 

چادرت را که دوخت دست ملک

باقی اش رابه روی کعبه کشید

 

مصطفی جای نقل روی سرت

تکه های ستاره می پاشید

 

هر کجا مصطفی نظر می کرد

رد پای فرشته را می دید

 

ناگهان باملائک آهسته

گفت آرام دخترم خوابید

 

باز قنداقه را بغل کرد و

گونه ات را به خنده می بوسید

 

مثل آن لحظه ای که در معراج

از سرشاخه سیب سرخی چید

 

بوی یاس تو برمشام آمد

باز خورشید روی بام آمد

 

آفتاب قدیم دنیایی

مادر مهربان بابایی

 

تا همین قدر ازتو می گویم

در دو عالم فقط تو زهرایی

 

تا تو هستی غمی نمی ماند

روز محشر شفیعه مایی

 

ای پناه امام اول ما

ذوالفقار علی اعلایی

 

باوجودی که مادری اما

در کرامت چقدر آقایی

 

بسکه مدیون دستهای توام

از کنارت نمی روم جایی

 

مرتضی تکیه گاه احمد بود

پس توهم تکیه گاه مولایی

 

روزمحشرکه می شودمادر

چقدر می شوی تماشایی

 

توخودت شافعی ولی آنجا

حامل دستهای سقایی

 

می رسد نغمه ای ز سوی خدا

فاطمه تابهشت می آیی؟

 

آنقدر خوب و مهربان هستی

باز هم فکر شیعیان هستی

 

ماه بی جلوه ی رخت تار است

کار دنیا بدون تو زار است

 

یوسف مصری ازهمان اول

سرکویت غلام دربار است

 

از کرامات دست باکرمت

به شما عالمی بدهکار است

 

چادرت  شهر را مسلمان کرد

از حدیثش جهان خبر داراست

 

مادر من مواظب خود باش

در مدینه حسود بسیار است

 

تکیه گاه همیشه ی حیدر

شوهرت بی تو بی علمدار است

 

روضه ای که گرفته جانم را

روضه ی سخت درب ودیوار است

 

دل دنیا گرفت از آهت

ای به قربان صورت ماهت

 

 مهدی نظری

 

 *********************

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) - قاسم نعمتی

 

روح عاطفه

 

قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر

به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر

 

تو کیستی که همه قاصرند از درکت

چگونه می شود آخر تو را کنم تفسیر

 

مقابل قدمت جبرییل زانو زد

ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر

 

به پیشگاه شما از خدا پیام رسید

سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر

 

قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید

به باب میل شما می خورد رقم تقدیر

 

میان خانه نشستید و ذکر می گویید

تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر

 

تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس

فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس

 

زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی

کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی

 

اگر قنوت بگیری میان سجاده

تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی

 

کلیم خانه ی حیدر! به یک دعای سحر

سرای کوچک خانه شبیه طور کنی

 

تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند

وجود خسته ی او را پر از سرور کنی

 

فضای کوچه پر از عطر سیب می گردد

ز هر دیار اگر لحظه ای عبور کنی

 

تو روح عاطفه ای... گرچه من گنه کارم

مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی

 

غبار راهم و تو سایه ی سرم هستی

چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی

 

دگر زمان سرور پیامبر آمد

که گاه زخم زبان قریش سر آمد

 

تو همزبان خدیجه شدی میان رحم

که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد

 

برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...

ز دیده های پر از مهر او گوهر آمد

 

شمیم سیب بهشت از حجاز می آید

نگار ماست غریبانه از سفر آمد

 

خدا برای علی خلق کرده است تو را

برای شیر خدا بهترین سپر آمد

 

تمام فخر علی شوهری فاطمه است

خبر دهید به حیدر که همسفر آمد

 

به روی شانه ی تو بیرق علی برپاست

علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست

 

کریم شهر علی سفره دار زهرا بود

جمال حق علی...آینه دار زهرا بود

 

به دست خالی از این خانه سائلی نرود

که در کنار علی خانه دار زهرا بود

 

قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت

میان دست علی ذوالفقار زهرا بود

 

اگرچه نام علی هم ردیف با نمک است

بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود

 

همه زمین و زمان در طواف روی علیست

مطاف روی علی در مدار زهرا بود

 

حسن کریم و حسین دست گیر عالمیان

همیشه محور این اعتبار زهرا بود

 

از آن زمان که گل ما به عشق می آمیخت

خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت

 

خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد

کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد

 

صدای هر تپش توست ذکر علی

به این صدا همه ی ذکر ها منظم کرد

 

میان عرصه ی محشر شفاعت همه را

به گوشه ای ز نخ چادر تو محکم کرد

 

سپس گشود مسیر ورود جنت را

گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد

 

چکیده ی جلوات تو و علی روزی

حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد

 

برای اینکه بماند همیشه جلوه ی تو

میان قامت زینب تو را مجسم کرد

 

به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی

که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد

 

میان آن در و دیوار خون تازه نشست

بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست

 

قاسم نعمتی

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علیرضا لک

 

بر عالم سرما زده گرما دادند

خورشیدترین! تو را به دنیا دادند

 

با سجده و سجاده چهل روز گذشت

تا عاقبت آن سیب خدا را دادند

 

مفهوم حقیقی حیاتی بانو!

با تو به زمین معنی ومعنا دادند

 

تا اینکه به سوی آسمانها بپریم

با نام شما به بالمان پا دادند

 

بامعجزه ی کنیز چشمان شما

هی مرده گرفتند و مسیحا دادند

 

ای قبله لبهای محمد زهرا

سر سبزی طوبای محمد زهرا

 

تسبیح خدا که از ازل می کردی

سجده به هو عزوجل می کردی

 

در لحظه ی ناب سحر هر جمعه

یاد همه ی اهل محل می کردی

 

با شهد نگاه مهربانت هر روز

تلخی زمانه را عسل می کردی

 

لبخند که می زدی همه غم ها را

در چشم علی چه زود حل میکردی

 

یک دست به آسیاب سنگی با درد

با دست دگر بچه بغل می کردی

 

زحمت کش خانه ی علی یا زهرا

مهتاب شبانه ی علی یا زهرا

 

تو فاطمه هستی وکسی کوثر نیست

از رتبه ی قدسی تو بالاتر نیست

 

تا روز ابد اگر بماند دنیا

غیر از تو کسی هم نفس حیدر نیست

 

ای شان نزول همه ی آیین ها

بی معرفت مهر تو پیغمبر نیست

 

هر روز می آید دم در بابایت

یعنی احدی از گل من بهتر نیست

 

این واجب عینی است ببوسد دستت

این مهر پدر به ناز یک دختر نیست

 

یعنی که تویی بانی خلقت زهرا

یعنی که تویی راه سعادت زهرا

 

ای بال و پر فرشته ها دورو برت

ای حور زمین که آسمان زیر پرت

 

با پای ورم کرده سر سجاده

هرگز نشود ترک دعای سحرت

 

صد بارشنیده شد که پیغمبر گفت

ای روی دو پهلوم فدایت پدرت

 

خرمای بهشتی تورا می خواهد

این معتکف دائمی پشت درت

 

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

 

ای ناله ی جانسوز مدینه زهرا

خاکستر تو مانده به سینه زهرا

 

بی تو همه ی باغچه هامان زردند

از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند

 

از روز سقیفه تا که بازوت شکست

بر حرمت این خانه بلا آوردند

 

با ضربه ی یک غلاف بی شرم وحیا

ای وای بمیرم چه کبودت کردند

 

تو رفتی و مادران این داغ هنوز

مارا به بهانه ی غمت پروردند

 

حالا همه ی قبیله ات در به درند

کی در حرم امن تو بر می گردند

 

عجل لولیک تو بخوان یا زهرا

ای مادر صاحب الزمان یا زهرا

 

علیرضا لک

 

********************** 

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – حسن لطفی

 

این کیست ، این که محو تماشای خود شده

پیش از ظهور ، مادرِ بابای خود شده

 

در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند

از امتحانِ روشن فردای خود شده

 

با سیزده مناره خدا را صدا زده

قد قامت بلند مصلّای خود شده

 

منظومه های شمسی او بی نهایت اند

گرم شکوه دیدن ژرفای خود شده

 

عقل فرشته ها که به جایی نمی رسد

خود پاسخ شگفت معمّای خود شده

 

حالا علی برای علی جلوه کرده است

آئینه­ی تلألؤ همتای خود شده

 

اصلا خدا هر آنچه که می خواست ، او شده

این کیست این که حضرت زهرای خود شده

 

اشراق آسمانی راز تبارک است

صبح نزول سوره کوثر مبارک است

 

دل می بری غزل غزل از این ترانه ها

شیواترین عزیزترین مادرانه ها

 

با جذبه های چادرِ خورشید دوزی ات

گل می شوند غنچه به غنچه جوانه ها

 

تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز

معراج می روند همین دانه دانه ها

 

با آیه های سوره قدر آمدی که ما

ایمان بیاوریم به آن بی نشانه ها

 

هر صبح با سلام پیمبر طلوع توست

تنها بهانه­ی پدرت از بهانه ها

 

آتش گرفت اگر تن تبدارمان چه غم

نورِ «دعای نورِ» تو سر زد به خانه ها

 

یا نور ، فوق نور ، علی نور ، نورِ نور

خورشید می شویم از این جاودانه ها

 

ای کاش زیر سایه سادات جا کنیم

نانی خوریم و حق نمک را ادا کنیم

 

سرو آمدی که پایِ علی همسری کنی

اصلا رسیده ای که علی پروری کنی

 

با خطبه ات حماسه ای از واژه ها شکفت

شاید زمان آن شده پیغمبری کنی

 

تو از خودت برای خدا خرج می کنی

تا پاسداری از شرف سنگری کنی

 

که ریشه ولایت از آن آب می خورد

تا سایه ای بگیرد و حق گستری کنی

 

نهج البلاغه خوان مدینه ، طنین تو

پیچیده تا که شرح علی محوری کنی

 

شیرازه­ی عفاف و حیا و وقار و صبر

تنها به دست توست که مرد آوری کنی

 

ما شیعه زاده ایم به این دلخوشیم که

بیمار می شویم کمی مادری کنی

 

بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم

جا ماندگان قافله های شهادتیم

 

یادش بخیر یاد شهیدان یکی یکی

شوریده های حضرت باران یکی یکی

 

خرّم شده است شهر به شهر دیارمان

از خون گرم و قامت ایشان یکی یکی

 

جبهه گرفته بوی تو را که گرفته ای ...

سرهای سرخ بر سر دامان یکی یکی

 

کم کم پیامشان که فراگیر می شود

گل می کنند غزّه و لبنان یکی یکی

 

بحرین و مصر و تونس و صنعا ز خواب جست

از انقلاب پیر جماران یکی یکی

 

اکنون رسیده است زمانش که بشکنند

طاغوت های سنگی انسان یکی یکی

 

با بیرق ولیّ زمان می زنیم پا ...

بر قله های دانش دوران یکی یکی

 

بر لب فرشته نام تو آورد گریه کرد

سجّاده درد پای تو حس کرد گریه کرد

 

جان می دهیم و از درتان پر نمی زنیم

موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

 

وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است

ما دم ز غیر تا دم آخر نمی زنیم

 

وقتی که امر نایبتان فرض جان ماست

سنگ کسی به سینه­ی باور نمی زنیم

 

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند

ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

 

با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفته ایم

ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

 

حسن لطفی

 

**********************

  

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علی اکبر لطیفیان

 

هنر معجزه ها  

 

دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است

پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است

 

کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست

خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است

 

آنقدر معجزها از هنر تو دیدیم

که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است

 

سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست

پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است

 

خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد

گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است

 

ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم

وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است

 

مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده

نام زهراست به ما آبرویی بخشیده

 

زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند

در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند

 

نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست

اشتباه است تور دختر اگر بنویسند

 

باز قرآن کریم است ندارد فرقی

جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند

 

قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه

بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند

 

بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم

از مقامات تو در محشر اگر بنویسد

 

به مقام تو اضافه نشود نام تو را

یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند

 

نه نبی ، بلکه نبوت  شده عزتمندت

نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت

 

عرش را دیدم جای تو به یادم آمد

قرب انگشت  نمای تو بیادم آمد

 

در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود

باصفات تو خدای تو  به یادم آمد

 

روحِ  روح القُدست بود که فرمود : اقرا

در حرا نیز صدای تو  به یادم آمد

 

خواستم روی نماز شب تو فکر کنم

ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد

 

قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند

حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد

 

غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی

لب خوشحال گدای تو به یادم آمد

 

گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست

درد دارم که دوای تو به یادم آمد

 

قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است

جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است

 

قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس

ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس

 

از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط

باعث گرمی بازار علی باشی و بس

 

بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت

تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس

 

خواستی میخ تو را بند کند تا شاید

مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس

 

علی اکبر لطیفیان

**

نود و پنج روز باران

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – یوسف رحیمی

 

بین محراب ازل گرم سجودی بانو

اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو

 

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودی بانو

 

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

 

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری

بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

 

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

 

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

 

آمدی آینۀ نور الهی باشی

حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

 

عصمت حضرت حق شد متجلی در تو

می‌فرستد خود الله تحیت بر تو

 

روی لب زمزمۀ نابِ تبسم داری

با خدایت چه کلیمانه تکلم داری

 

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است

روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

 

آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی

آمدی ام ابیهای محمد باشی

 

نبی الله به دیدار تو عادت دارد

با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد

 

قلب پر مِهر تو گنجینة الاسرار نبی‌ست

کوثری! سهم جهان در طلب تشنه لبی‌ست

 

آمدی فاطمه صبح ازلی روشن شد

آمدی فاطمه چشمان علی روشن شد

 

چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه

گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

 

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی ست

یاد تو لحظۀ اعجاز مفاتیح علی ست

 

عاشقانه تو که با یاد علی می خوانی

دم به دم در همه جا نادعلی می‌خوانی

 

شده تسبیح لبت نغمۀ حیدر حیدر

ذکر هر روز و شبت نغمۀ حیدر حیدر

 

با تو تکلیف قدر حکم قضا معلوم است

در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

 

تو که در بندگی و زُهد و وفا دریایی

پارۀ قلب نبی، انسیة الحورایی

 

لحظه هایت همه ایثار، صداقت، تقوا

راضیه، مرضیه ، صدیقه ، زکیّه ، زهرا

 

حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست

خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست

 

خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبریز است

قلب سجاده ات از شور دعا لبریز است

 

رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیۀ توست

که مُقدّم به تو یا فاطمه همسایۀ توست

 

خانه داری تو که شهرۀ آفاق شده

عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده

 

هر کس از باغ بهشت تو سخن می‌گوید

از بزرگی و کرامات حسن می‌گوید

 

بر سر دوش نبی نور دو عینی داری

جان عالم به فدایت! چه حسینی داری

 

در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد

هر که خاک قدم حضرت زینب باشد

 

قدر یک گوهر یکدانۀ تو مکتوم است

ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است

 

از نگاه تو فقط نور خدا می‌بارد

هر کسی نام تو را روی لبش می‌آرد

 

نا خود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است

هر کسی نیست در این دایره سرگردان است

 

بین دستان تو دستاس اگر می‌گردد

گردش کون و مکان هم به تو بر می‌گردد

 

آسمان محو تو و این همه معصومیّت

گرهی زد به پر چادر تو با نیّت

 

چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین

آسمان دور سرت گرم طواف است ببین

 

هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد

چادرت رایحۀ یاس بهشتی دارد

 

چه بگویم که بود فاطمه جان درخور تو

عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو

 

مدحت ای سورۀ بی خاتمه کی کار من است

شرح اوصاف تو یا فاطمه کی کار من است

 

جنتی هست اگر، شمس دل افروزش تو

عالمی هست اگر، ماه شب و روزش تو

 

کیست که رتبۀ والای تو را دریابد

خاک زیر قدمت مرتبۀ زر یابد

 

آب مهریۀ تو گشته و تطهیر شده

در دل شیعه فقط مهر تو تکثیر شده

 

حب تو روشنی عرصۀ محشر باشد

در دل هر که ولای تو و حیدر باشد

 

می‌شود با نظر لطفت الهی، مادر

به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر

 

این تویی که همه جا اذن شفاعت داری

تو که در هر نفست صبح هدایت داری

 

انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر

شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر

 

با وفاداری تو راه ولایت باقی‌ست

راه ایثار و صبوری و شهادت باقی‌ست

 

یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی

بسته شد دست علی و تو امامت کردی

 

با قیامت به همه درس بصیرت دادی

تو به دین بار دگر شوکت و عزّت دادی

 

نقش یا فاطمه سر بند مجاهدها شد

امتداد ره تو نهضت عاشورا شد

 

مکتب سرخ تو الحق که حسینی ها داشت

نسل نورانی‌ات ای عشق، خمینی ها داشت

 

ماند نام تو و در کل جهان نامی شد

نور تو مطلع بیداری اسلامی شد

 

همه دنیا شده فریاد عدالت خواهی

کاش این جمعه شود با مددِ تو راهی

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست

 

کاش می‌آمد و بودیم کنارش، یارش

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

 

یوسف رحیمی

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – محمد فردوسی

 

شکر خدا که نوکر آل پیمبرم

شکر خدا که شیعه ی زهرا و حیدرم

 

شکر خدا که لطف شما شاملم شده

شکر خدا که مست می جام کوثرم

 

شکر خدا که ریشه ی من حیدری بوَد

یعنی ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم

 

شکر خدا که مِهر علی مُهر دل شده

با این حساب زنده ترین قوم محشرم

 

شکر خدا ز روز ازل با عنایتش

در بحر پُر تموّج کوثر شناورم

 

شکر خدا که گر چه تهیدست و مُفلسم

امّا ز مهر آل پیمبر توانگرم

 

شکر خدا که با همه ی روسیاهی ام

خدمت گزار حضرت زهرای اطهرم

 

او مادری نمود و مرا انتخاب کرد

شکر خدا که فاطمه گردیده مادرم

 

هر مادری که حضرت زهرا نمی شود

هر بانویی که امّ ابیها نمی شود

 

ای بانویی که خلقت ما را سبب شدی

تو آمدی و امّ ابیها لقب شدی

 

تو آمدی که بنده ی پاک خدا شوی

تو آمدی و الگوی فضل و ادب شدی

 

تو سیب سرخ باغ بهشت ولایتی

روز ازل برای نبی منتخَب شدی

 

در برخی از روایت ارباب معرفت

گاهی رطب شدی و گهی هم عنب شدی

 

«نسلی که فاطمی نبوَد نسل ابتر است»

ای برگزیده مژده که عالی نسب شدی

 

همواره در نماز شب خالصانه ات

از فیض بی نهایت حق،لب به لب شدی

 

بی اعتنا به پای ورم کرده بوده ای

از بس که غرق طور مناجات رب شدی

 

ایثار تو ز بس که به عالَم زبانزد است

ضرب المثل برای عجم تا عرب شدی

 

مصداق «یطعمون علی حبّه» تویی

بنیان گذار واسعه ی مستحب شدی

 

شام زفاف جامه ی نو هدیه داده ای

آری،گره ز کار دو عالَم گشاده ای

 

نازل شدی و در دل شیعه حرم زدی

پرونده ی سیاه بشر را قلم زدی

 

هر شب برای اهل محل می کنی دعا

طرحی برای بخشش کل اُمَم زدی

 

با عطر جانفزای بهشتی خنده ات

همواره طعنه بر گُل باغ اِرم زدی

 

شأن نزول آیه ی تطهیر فاطمه است

نازل شدی و سوره ی کوثر رقم زدی

 

پرچم به دوش قافله ی دین حق تویی

بر قلّه ی عبادت عالَم علم زدی

 

پشت و پناه حضرت خیبرگشا شدی

همواره در مسیر ولایت قدم زدی

 

با ذوالفقار نطق و کلام حماسی ات

تیشه به ریشه ی شجر پُر ستم زدی

 

فانوس نور حضرت حق بودی از ازل

تو آمدی و ظلمت شب را بهم زدی

 

اصل و اساس و پایه ی توحید،فاطمه است

مهتاب خانواده ی خورشید،فاطمه است

 

محمد فردوسی

 

**********************

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – مجتبی صمدی شهاب

 

تا آنزمان که گردش این روزگار هست

تا آنزمان که روز و شبی برقرار هست

 

کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق

پای پیاده عشق به هر دل سوار هست

 

وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست

پس درتمام عمر به هر لحظه کار هست

 

ما ظاهرا اگر چه خدا را ندیده ایم

اما یقین که جلوه  آیینه دار هست

 

یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست

یک یاس آمده که همیشه بهار هست

 

یک برگ یاس با همه عالم برابر است

معنی یاس یک کلمه هست و مادر است

 

هرکس که مادر است دو عالم برای اوست

بام بهشت نقطه پایین پای اوست

 

مادر شدن برای دو عالم شرافتی است

بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست

 

او قبل خلقت آمده قبل از همه رود

سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست

 

شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه

این میل باطنی عمیق خدای اوست

 

آمد کسی که بین قنوت شبانه اش

همواره اسم یک یک همسایه های اوست

 

تصویر خالصانه ذکر ودعاست او

همسایه همیشه قرب خداست او

 

زهرا فقط برای خودش آرزو نکرد

شرح خودش برای کسی مو به مو نکرد

 

چون پیرمرد کور زمینی زیاد بود

خود را برای مردم این خاک رو نکرد

 

حتی انار را به بهانه طلب نمود

او جز هدایت همگان جستجو نکرد

 

او دختر پیمبر و یک مملکت مقام

اما به غیر ساده مداری که خو نکرد

 

یکبار هم نشد که علی شرمگین شود

از بس زخواهش دل خود گفتگو نکرد

 

این گفته گفته ی ولی ا... اعظم است

او مثل اسوه حسنه بهر مردم است

 

وقتی که بود خوبی او بی حساب بود

وقتی که رفت آمدنش در حجاب بود

 

او یک سری به عالم ما زد و زود رفت

دنیا شد ابر تیره و او آفتاب بود

 

درک مقام فضه او هم نشد نصیب

درک مقام او که خودش یک سراب بود

 

ساییده عرش سر به زمین وقت سجده اش

ام العبادت او وعلی بوتراب بود

 

باغ فدک گرفت و به حق خودش رسید

زهرا همیشه اهل حساب و کتاب بود

 

او از شبی که زندگی اش ساده پا گرفت

انفاق کرد و اهل مسیر ثواب بود

 

ما درکمان به این همه معنا نمی رسد

ما دستمان به رتبه زهرا نمی رسد

 

او کوثر است و چشمه دریاترین خم است

 نوراست و نوربخش سپهر است و انجم است

 

پیدا تر ازهمه شد و بین بزرگی اش

در لابلای ثانیه های زمان گم است

 

از آب و خاک مهریه او جوانه زد

هر دانه ای که بر سر هر خوشه گندم است

 

مصرف نکرد غیر خودش درمسیر حق

زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است

 

از خود گذشت تا که ولایت علم شود

زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است

 

دین خدا زهمت او جان گرفته است

زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است

 

زیباترین نمایش تابان روزگار

زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار

 

یک قطره از عنایت زهرا نمی شود

براین زمین کرامت باران روزگار

 

این سالها که آمد و رفته است همچنان

زهرا بود بزرگ بزرگان روزگار

 

یعنی چرا بزرگی زهرا غریب ماند

باید سؤال کرد زدیوان روزگار

 

 باید سؤال کرد چرا درب خانه سوخت

از منتقم در آخر و پایان روزگار

 

باید کسی بیاید و غم را دوا کند

بارمز نام فاطمه قرنی بپا کند

 

مجتبی صمدی شهاب

 

**********************

 

 

اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – سید حمید رضا برقعی

 

میان من و عشق

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

 

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

 

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

 

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

 

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

 

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

 

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

 

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

 

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

 

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

 

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

 

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

 

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

 

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

 

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

 

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

 

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

 

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

 

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی